Gambling

362 77 126
                                    

لیوان مشروب دستش رو به روی زمین گذاشت و به پسری که با قد بلندش، روی صندلی کناری مینشست، نگاهی یک طرفه انداخت:

× خب؟؟؟

نامجون کتش رو عقب داد و با برداشتن یکی از جام هایی که از کنارش میگذشت، زیر لب جواب داد:

# داره میاد.

لحظه ای نگذشت که پسری با موهای فندقی شده، نزدیک رسید و نامجون جام دستش رو به سمتش هول داد:

# بگو...

پسر با زیرکی جام رو قبل از افتادن گرفت و با نوشیدن جرعه ای، با اشاره به سمت مردی که با ابهت تر از همیشه در راس مجلس نشسته بود، لب باز کرد:

@ به یه نفر قانع نیست ولی اون پسر کنارش... همون مو قرمزه، یوهان، کسیه که نصف بیشتر شبا تو اتاقشه..‌‌.

جانگکوک زیر لب در حالی که به پسر موقرمز نگاه میکرد، هومی کشید و پسر موفندقی ادامه داد:

@ اونی که سمت دیگه ش نشسته اسمشه گیوه... اونی که اون سمت داره با گوشیش ور میره، هیونه... اون دختر لباس قرمزه و لباس صورتیه کنارش... اونام زیاد پیشش میرن ولی مورد علاقه ش همون موقرمزه ست چون...

با قطع کردن حرف فرد مقابل، همراه با جام دستش به سمتی اشاره کرد و پرسید:

× اون پسری که کنار بار نشسته... یقه ی توردار داره... اون کیه؟؟؟

با تمام شدن سوالش، پسر کنار بار بلند شد و جانگکوک با دنبال کردن ردش به طرف مردی که دشمن درجه یکش حساب میشد، آهسته ادامه داد:

× چشم تهیونگ مدام رو اون داره میچرخه.

پسر با یقه توردار، نزدیک به مرد نشسته شد و سرش رو برای زدن حرفی نزدیک به صورتش کرد... و جانگکوک با توجه به پسر موقرمزی که پس زده شد، به اطلاعاتی که میشنید، گوش داد:

@ اونو میگی... اسمش جینه... رابطه ی اون و رئیس کیم یه جورایی عجیبه... تقریبا شیش سالی میشه وارد گروه شده و رئیس کیمم یه علاقه ی ویژه ای بهش نشون میده ولی فکر نکنم تا الان، اصلا اتاقش رو دیده باشه...

تهیونگ چونه اش رو گرفت و جانگکوک قسم میخورد که پر از عشق ترین لبخند دنیا همون لحظه به صورت جین پاشیده شد...

× جالبه... تهیونگ چشمش یکیو گرفته ولی خودشو نگه داشته...

نیشخندی زد و نامجون با نگاه به پسری که به سرجای قبلیش بازمیگشت، با کمی شک جواب داد:

# خودشو نگه نداشته... به دختر پسرای اطرافش یه نگاه کن.

نیشخند روی لبهای جانگکوک بزرگ تر شد و همونطور که به پسر ناامید، با سر افتاده اش به روی میز خیره بود، بلند شد... بدون توجه به حرفی که نامجون زده بود، کتش رو مرتب کرد و با بستن دکمه ی وسط کت، به سمت دست راست مورد اطمینانش برگشت و با شیطنت در حالی که آماده ی حرکت میشد، چشمکی زد و گفت:

Red FlagWhere stories live. Discover now