Jeon's gang

319 70 91
                                    

از هیچ کاری نکردن و ماندن داخل اتاق، خسته بود و به بهانه پر کدن بطری آبش، به طرف پذیرایی حرکت کرد...

هنوز کمی درد داشت و خوشحال بود که از اون شب به بعد جانگکوک بهش نزدیک نشد و همین حالش رو بهتر میکرد... هرچند هنوز تیرهای کوچکی داخل کمرش حرکت میکردند و جین دستش رو برای حرکت بهتر، به روی پهلوش رساند و کمی فشارش داد و همین فشار دستش به روی قسمتی که درد داشت ناگهان خاطره ای آشنا رو یادآوری کرد که باعث لبخند ناخودآگاهش شد...

دلش باز هم نوازش ها و مراقبت های معشوقش رو میخواست و همینطور که قدم برمیداشت، برای به یادآوردن دقیق تر اون حس و لذت، تلاش کرد...

دست های بزرگ و گرمی که به روی کمرش میخزیدند و صدایی که باعث آرامشش میشد...

الان کجا بود؟؟ چه کار میکرد؟؟ در حال رابطه با کسی بود؟؟ یوهان؟؟ نفسی کلافه و خسته بیرون داد...

تهیونگ با هرکسی که دم دستش بود، به جز جین میخوابید و جین حالا خودش رو هم مثل همون مرد بی رحم، گناهکار میدید و گناهش چیزی جز خوابیدن با جانگکوک در حالیکه تمام مدت به مراقبت های تهیونگ فکر میکرد، نبود...

سرش رو برای بیرون آمدن از فکر و خیال های عذاب آور تکانی داد و به سمت در آشپزخانه قدم برداشت که صدای کوبیدن چیزی به در، متوقفش کرد:

÷ هی الکس نکن، میبننمون...

خنده ی دختری رو درحال حرف زدن شنید و صدای بوسه و مکیدنی به گوشش رسید:

! اشکال نداره... حالا که رئیس از تو کشیده بیرون و اون پسره رو آورده، میتونیم باهم بودنمون رو علنی کنیم.

پسری که اسمش الکس بود، بین بوسه های بی وقفه اش گفت و دختر با عشوه ای دوباره صحبت کرد:

÷ هووووممم...  ولی قرار بود اینجوری پول جمع کنیم...

! منو دست کم نگیر بیبی... با این کدنویسی آخری که کردم، پول خوبی گیرم اومده.

دوباره صدای کوبیده شدن به در بلند شد و خش خش چیزی که انگار در آوردن لباس هاشون بود، رو شنید... نه فضول بود که به گوش ایستادن ادامه بده، نه منحرف... ولی صدای دختر به طرز عجیبی به نظرش آشنا می اومد و جین برای دقت، بیشتر به در نزدیک شد:

÷ آههههه... چ..چه کاری بود مگه؟؟

دختر بین ناله اش گفت و جین مطمعن تر از شنیدن این صدا در گذشته دستش رو به روی در گذاشت که با حرفی که پسر زد، نفس داخل سینه اش گیر کرد:

! اوم... کد نویسی یه بمب بود... یه نوع جی ۷۱۴... عاااههه بیبی... سخت بود ولی فقط به خاطر تو انجامش دادم...

بمب جی ۷۱۴... جین خشکش زده بود و داخل ذهنش بررسی میکرد...

تا به حال کدهای زیادی نوشته بود و سعی کرد کدهای مهندسی شده و برنامه نویسی شده رو کنار هم به خاطر بیاره که ناگهان صدای پایی از سمت چپ راهرو به گوشش رسید...

Red FlagWhere stories live. Discover now