به افراد ایستاده و نشسته ی اطرافش که در حال بحث با یکدیگر بودند، نگاهی انداخت و مانند متهمی بی دفاع، شانه هایش بیشتر قبل به پایین افتادند:
× نگران نباش... همه چی درست میشه...
جیمین آهسته برای دلداری دوستش گفت و صدای رسای زن قد بلند داخل جمع رو از سمتی دیگر شنید:
= قراره درست بشه؟؟؟ تو تهدید شدی جیمین...
با نگاهی پر از مفهوم گفت و رو از پسر مو طلایی گرفته و مصمم به سمت همسر متفکرش برگشت:
= پسر من... درست جلوی در خونم... به جونش سو قصد شده... امیدوارم این برات واضح باشه...
مرد نشسته در راس مجلس، سری به نشانه ی تایید تکانی داد و درحالیکه همچنان با ابرو هایی گره خورده به گوشه ای خیره بود، جواب داد:
÷ قصد داشتن برای ما نشونه ای بفرستند.
پسر بزرگتر خانواده ی پارک، همونطور که همسر و فرزندش رو دلداری میداد، پرسید:
° چه نشونه ای؟؟ از طرف کی؟؟
= از طرف خانواده ی جین و برای پناه دادن به پسرشون...
این بار زن با گرفتن نگاه از پسر بزرگش به سمت جین کمی متمایل شد:
= ببخشید جین... تو برای من عزیزی ولی پای بچه هام الان در میونه... جیمین به خاطر تو تا پای مرگ رفت و اگر یونگی نبود...
ادامه ی حرفش رو سکوت کرد و با چشمهایی نافذ، درحالیکه دست به روی زانوی جین میگذاشت، به چشمهای قهوه ایش خیره شد...
× حالاکه اتفاقی نیوفتاده مامان... بعدم بابا میتونه این قضیه رو به دادستانی ببره...
÷ هنوز سر قضیه ی رسوایی خاندان جئون، درگیریم...
مردی که مخاطب قرار گرفته بود، گفت و جیهان سوالی انگشتش رو به سمت پسر متهم گرفت:
° اونم یه ربطی به جین داشت، مگه نه؟؟؟
جیمین به سرعت پاسخ برادرش رو داد:
× جین مدارک به دام انداختنشون رو با به خطر انداختن جون خودش به دست آورد... الانم که همشون دستگیر شدند...
° تا جاییکه من میدونم جئون خودش دستگیر شده ولی پسرش هنوز فراریه...
پسر بزرگتر این بار رو به سمت پدرش ادعا کرد و دادستان پارک با بالا و پایین کردن سرش، شقیقه اش رو با دو انگشت گرفت:
÷ هر روز از سمت ارگانای مختلف، باهامون برای متوقف کردن تعقیبش، تماس میگیرن... پسره مثل خود جئون نفوذ داره...
مادر خانواده با تمام شدن حرفهای همسرش برای چندمین بار جین رو مخاطب قرار داد و با بستن چشمهاش، برای نشان دادن حسن نیتش، تلاش کرد تا تمام مهربانی اش رو به نگاهش انتقال بدهد:
YOU ARE READING
Red Flag
Fanfiction_ بقیه هرچی میخوان میتونند صدام بزنند... سنگدل، بی رحم، هوسران... ولی حتی منم خط قرمزایی دارم و همون خط قرمز لعنتی، اجازه نمیده برای داشتنش تلاش کنم... میتونم دوست داشته باشمش... ولی نمیتونم داشته باشمش... یه تهجین استوری دیگه😉❤️