لایت دیده بود که L می تواند واقعا آزاردهنده باشد.
دوربین را در اتاق یک شهروند قرار دهید! این باید جرم باشد، اما واضح بود که کارآگاه هیچ محدودیتی ندارد.
آنها به احتمال زیاد قبلاً ارتباط بین نائومی میسورا و مامور FBI را پیدا کرده بودند، بنابراین آنها همین کار را با همه افرادی که ری پنبر تماشا می کرد انجام می دادند.
خوشبختانه لایت برای آن موقعیت آماده شده بود و اگر به خوبی پیش می رفت، می توانست از ظن پاک شود.
کاغذی را که روی در گذاشته بود سر جایش گذاشته بودند، پس حتما می دانستند که او نمی خواست کسی وارد اتاق شود. حالا او فقط باید به آنها دلیل می داد که چرا یک نوجوان عادی این کار را می کند.
او مجله ای از دختران نیمه برهنه را که روی قفسه پنهان کرده بود برداشت و روی تخت دراز کشید تا به آن نگاه کند در حالی که ریوک به دنبال تمام دوربین های اتاق می گشت.
او به تصویر اول نگاه کرد، یک دختر بلوند که فقط یک بند قرمز پوشیده بود و یک سوتین "سکسی" به همان رنگ.
به دلایلی عجیب، او اصلاً از این تصویر برانگیخته نشد. شاید به این دلیل بود که می دانست پدرش و ال در آن لحظه او را تماشا می کردند.یا شاید دلیل دیگری وجود داشت، اما لایت وقت نداشت به آن فکر کند.
خدایا...پدرم حتما هول شده. و من
حتما هم،لعنت به L. او احتمالاً یک طاس پنجاه ساله و منحرف است که از دیدن برهنه مادر و سایو لذت می برد. چون اگر دوربین نصب کرده باشد، می گویم همه جا نصب کرده، حتی حمام.
لایت با بیانی جدی مجله را می بندد و در همان مخفیگاه قبلی قرار می دهد. ریوک خسته روی تخت دراز می کشد در حالی که لایت شروع به انجام تکالیف می کند و توضیح می دهد که 64 دوربین وجود دارد و کجا هستند.
هوم.. 64 فقط تو اتاق من؟ این شگفت انگیز است، قطعا باید L باشد.
مطمئنا او برای پیدا کردن یکی از من روی من حساب می کند.
سبزه برای چند ثانیه فکر می کند. او اسامی جنایتکارانی را از قبل نوشته است که این روزها خواهند مرد. با این حال، L می داند که می تواند زمان مرگ را کنترل کند، بنابراین اگر هیچ جنایتکاری که چهره و نامش لایت نمی تواند بمیرد، مشکوک تر خواهد شد.
الان باید برنامه ای فکر می کردم.
ژاپنی ها به مدت یک ساعت و نیم بدون تماشای اخبار به مطالعه ادامه دادند. ناگهان نقشه ای درخشان به ذهنم خطور کرد.
کامل. من فقط به یک کیسه چیبس و چهل هزار ین نیاز دارم. - از درون به خودش تبریک گفت، لبخند کوچکی روی لبش نقش بست - آماده شو
ال، زیرا تو شاهد حمله من خواهی بود.
**********
- ریوزاکی، یک هفته است که دوربینها را روشن کردهایم و چیزی روشن نشده است. خانواده من بی گناهند!
شکایت رئیس پلیس به سختی به گوش کارآگاه که بیش از حد مشغول بود رسید
نگاه کردن به صفحه نمایش
- خیلی بی گناه، من می گویم. - L نظر داد و مثل همیشه به لایت نگاه کرد که مشغول مطالعه است. به دلایلی که برایش ناشناخته بود، جدا از چیزهای بدیهی، وسواس عجیبی هم نسبت به پسر داشت. این باید به این دلیل باشد که او کاملاً باهوش بود، بنابراین احتمال بیشتری وجود داشت که کیرا باشد.
سویچیرو با دستمال عرق پیشانی اش را پاک کرد. او سردرد داشت و مشخص بود که محبوس شدن در آنجا برای جاسوسی از خانواده اش روی او تأثیر می گذارد.
- این خیلی زیاده. چیزهایی دیده ام که نمی خواستم ببینم. پسرم در حال خواندن این نوع مجلات، لطفا!
- قبلاً به او گفته بودم که برای پسری هم سن او کاملاً طبیعی است. - دیگری بدون اینکه به بزرگتر نگاه کند پاسخ داد - اما مطمئنم این چیزی نبود که می خواست پنهان کند... - روزکی چند ثانیه فکر کرد و پشت سبزه را مشاهده کرد - او...خیلی کامل است.
- ریوزاکی. از دیدن دخترم و همسرم در حال حمام کردن یا تعویض لباس بدون اجازه آنها احساس خیلی بدی دارم. - پلیس با شدت شکایت کرد - و من حتی بدتر از این احساس می کنم که اجازه می دهم آنها را اینطور ببینی! میدونم این ایده من بود اما...
- لازم نیست نگران این موضوع باشید، آقای یاگامی.
او L را برید - من نه به همسرش و نه به دخترش علاقه ای ندارم.
- ریوزاکی، دو جنایتکار خرده پا بر اثر سکته قلبی جان باختند - واتاری گزارش داد، وارد اتاق شد - یک جیب بر و یک بانکدار.
پلیس شگفت زده شد، اما ریوزاکی بی حوصله ماند. چشمانش به سرعت از صفحه ای به صفحه دیگر می چرخد.
- خودش است! - یاگامی فریاد زد. ال به سادگی سر تکان داد.
- این در حالی است که همسر و دخترش در حال تماشای برنامه ای از تلویزیون بوده اند. وقتی کارشان تمام شد، آن را خاموش کردند و دیگر آن را ندیدند. - کارآگاه با چشمان چسبیده به صفحه گزارش داد - از هفت و سی عصر، لایت یاگامی در اتاقش درس می خواند. فرض بر این است که هر کسی که این خبر را ندیده است نمی تواند کیرا باشد.
- می بینی؟ خانواده من بی گناه هستند.
- مم... نه. برای من خیلی عجیب به نظر می رسد که کیرا چنین جنایتکاران پستی را به محض اینکه هویت آنها مخابره شد، می کشد. - L با صدای بلند فکر کرد - انگار هدفش این بود که به ما نشان دهد که کیرا به کشتن ادامه می دهد حتی اگر او را تماشا کنند. البته برای دور ماندن از سوء ظن.
- اما... از کجا می آوری؟
- فقط یک هفته هست که اونجا هستیم، یه کم با دوربین ها ادامه میدیم... - ال بی توجه به سوال اضافه کرد - همونطور که قبلا گفتم خانواده یاگامی تقریبا خیلی بی گناهن.
رئیس یاگامی از ترس نفس نفس زد، در حالی که ال با دقت به اتاق لایت نگاه کرد.
**********
**********
- در روزهای اخیر مشغول بررسی ضبط شده بودم. - کارآگاه صحبت کرد، در حالی که در حال خوردن توت فرنگی روی صندلی نشسته بود -
نظارت بر خانه های یاگامی و کیتامورا نشان داده است.... هیچ چی.
- پس... ما هنوز مظنون نداریم. - جوانترین افسر پلیس گروه دلسرد شد.
- مهم نیست ماتسودا. - سوئیچیرو صحبت کرد و سعی کرد شریک زندگی خود را تشویق کند - ما سرنخ های دیگر را دنبال می کنیم و او را پیدا می کنیم.
-من را اشتباه نفهمید. - ل اضافه کرد، دیدم اوضاع به کجا می رسد - من فقط گفتم که ما هیچ چیز واضحی بر اساس نظارت ها یاد نگرفتیم. اگر کیرا آنجا باشد، به این معنی است که حتی اگر تحت نظر باشد می تواند بکشد.
کیرا حتی اگر دوربین ها او را تماشا کنند هیچ اشتباهی نمی کند. بنابراین، آنها هیچ فایده ای ندارند.
ریوزاکی در حالی که به قهوه بسیار شیرین خود نگاه می کرد شروع به استدلال در ذهن خود کرد.
با این حال، کیرا یک خدا نیست، فقط یک فرد کودک اندیش است که وانمود می کند خدایی است.و من می خواهم او را شکار کنم.ایده آل این است که او اعتراف کند وگرنه او را در حال کشتن یک نفر می گیریم... اما او خیلی مراقب است و این اتفاق نخواهد افتاد.
چه کاری می توانم انجام دهم؟
- ممم... - ال زمزمه کرد، انگشتش را روی لبش کشید و از روی صفحه به لایت خیره شد.
شاید وقت آن رسیده که ریسک کنید.
- دوربین ها و میکروفون ها را حذف می کنیم.
YOU ARE READING
نخ قرمز سرنوشت
Fanfictionلایت با موهبتی متولد شد که هیچ کس دیگری آن را نداشت. از کودکی هزاران بار این داستان را به او گفته اند. به او اطمینان داده بودند که روزی دختر مقدر خود را پیدا خواهد کرد. انتظار نداشت دختر نباشد و همچنین انتظار نداشت که بخواهد باعث مرگ او شود.