- ریوزاکی، ما از کیرا دوم پاسخ دریافت کرده ایم. - واتاری از طریق کامپیوتر اعلام کرد.
همه حاضران برگشتند و به صفحه نگاه کردند.
- چگونه؟ نیش زده است! - ماتسودا خوشحال بود و به حاضران لبخند می زد.
- واتاری به صحبت خود ادامه داد - من یک نسخه از تصاویر را در رایانه برای شما می فرستم - فعلاً به پاسخ گوش دهید.
پیرمرد اتصال را قطع کرد و یک ویدیو شروع به پخش در رایانه کرد. نام کیرا با فونت عجیبی روی صفحه نوشته شده بود.
- از پاسخ شما بسیار سپاسگزارم کیرا، هر کاری که از من بخواهید انجام خواهم داد. - صدای تحریف شده ای از کامپیوتر شنیده شد، در حالی که لایت به خودش لبخند زد.
کامل. او هر کاری را که به او می گویم انجام می دهد. واضح است که او سوژه ای است که به راحتی دستکاری می شود. از آنجایی که او میخواهد مرا راضی کند، فکر میکنم او اصرار کند
L در تلویزیون ظاهر می شود.
- من تو را تحسین می کنم و واقعاً دوست دارم با تو کیرا آشنا شوم. - کیرا دوم قبل از ادامه مکث کرد، انگار داشت به این فکر می کرد که بعداً چه خواهد گفت.
-به خاطر طرز رفتارت فکر کنم چشم نداری.
- با شنیدن این خبر که لایت نتوانست چشمانش را با شوک باز کند - اما من به شما قول می دهم که شما را نمی کشم، می توانید مطمئن باشید.
معامله چشم. در مورد آشکار کردن چشم های شینیگامی در ویدیویی که همه می بینند چگونه فکر می کنید؟
-منظورت از چشم چیه؟ - پرسید
آیزاوا، کاملا گیج شده است.
- نظری ندارم. - ماتسودا به همان اندازه گیج پاسخ داد.
- لطفاً راهی برای یافتن ما بدون اینکه پلیس ما را کشف کند، بیاندیشید. - اونی که تو ویدیو بود به صحبتش ادامه داد. لایت به ازای هر کلمهای که میگفت، هر واقعیتی که فاش میکرد، او را بدتر دوست داشت - وقتی این کار را انجام دهیم، میتوانیم با نشان دادن شینیگامی خود به یکدیگر بشناسیم.
-شینیگامی!؟ - افسران پلیس شوکه شده فریاد زدند و آنچه را که می شنیدند باور نکردند.
لایت فقط اخم کرد.تکه ابله. من باید فوراً کاری انجام دهم!
- شینیگامی!
ناگهان لایت و بقیه پلیس توانستند ببینند که ریوزاکی چگونه جیغ میکشد، دستانش را بالا میبرد و از صندلی پایین میافتد.
- چه اتفاقی می افتد؟ - آیزاوا عجیب پرسید.
- هیدکی! خوبی؟ - لایت قبل از اینکه سرش به زمین بخورد به سمت او هجوم آورد. سبزه متوجه شد که چگونه بقیه نیز نگران نزدیک می شوند، اما او اهمیتی نداد. در آن لحظه تنها چیزی که برای او اهمیت داشت چهره وحشت زده بود
هیدکی داشت - هی ... ریوزاکی - خودش را اصلاح کرد -موضوع چیه؟
- شی...شینیگامی... - آیا پاسخ ترسناک او بود، به جلو نگاه کرد، اما در افکارش گم شده بود - آیا آنها واقعا وجود دارند؟
- چه بیمعنی.
- چگونه قرار است وجود داشته باشند؟
لایت صدای ماتسودا و آیزاوا را نادیده گرفت. آیا آنها متوجه نشدند که ریوزاکی در حال عبور از یک لحظه بد؟
- درست است ریوزاکی - لایت به آرامی دست دیگری را گرفت و قصد داشت به او اطمینان دهد. L از گوشه چشم به او نگاه کرد، هنوز عصبی بود، اما بسیار کمتر از قبل از تماس با لایت. نخی که به آنها پیوست شروع به درخشیدن کرد - آرام باشید. شینیگامی وجود ندارد، باشه؟ آنها نمی توانند با شما کاری انجام دهند. وجود موجودات مشابه غیرممکن است، پس آرام باشید.
-اما کیرا برخی از زندانیان را مجبور به نوشتن پیامی کرد که به شینیگامی اشاره داشت...
- ال بدون اینکه کاملاً آرام شود توضیح داد. لایت دستانش را محکم کرد.
- احتمالاً کیرا فقط می خواست اعصاب شما را به هم بریزد یا شما را مسخره کند. من قبلاً یادداشت را خوانده بودم و فکر نمی کنم او جدی باشد. - سبزه هنگام صحبت کردن، دست او را نوازش کرد، و همانطور که به ریوزاکی اطمینان می داد، نخ او روشن تر شد - لازم نیست نگران باشید. به احتمال زیاد وقتی می گویند شینیگامی منظورشان قدرت کشتن است نه یک شینیگامی واقعی.
- یا شاید... - سوئیچیرو مونولوگ پسرش را قطع کرد و می خواست در این قضیه مشارکتی داشته باشد - اگر همان چیزها را ذکر می کنند می تواند به این دلیل باشد که این کیرا واقعی است که این پیام را فرستاده است.
- معنی نداره بابا. کیرا واقعی هرگز به پیام ما پاسخ نمیداد، خیلی کمتر از برنامه نمایش L در تلویزیون، همانطور که این یکی انجام داده است، صرف نظر میکرد.
-خب، شاید آنها با هم هستند و از کلمه شینیگامی استفاده کرده اند تا ما را گیج کنند. - پیشنهاد شده آیزاوا
- نه، لایت درست می گوید. - ل گفت و عرق پیشانی اش را پاک کرد. او احساس بهتری داشت - کیرا واقعی هرگز فرصت کشتن من را با نمایش من در تلویزیون از بین نمی برد.
بدیهی است که کیرای دوم به تنهایی عمل کرده است، نه به این دلیل که آرمان های کیرای اول را دارد، بلکه برای ملاقات حضوری با او.
- حق با شماست، او از علاقه اش به ملاقات با کیرا انگیزه دارد. - لایت موافقت کرد، برقراری تماس چشمی با
آنها برای چند دقیقه سکوت کردند و باعث سردرگمی دیگران شد. اگر L و لایت صحبت نمیکردند، دقیقاً نمیدانستند چه کنند.
- لایت، حالا می تونی دست منو ول کنی. - ریوزاکی بعد از مدتی با مشاهده اینکه آنها هنوز در همان وضعیت هستند گفت.
-اوه، بله، ببخشید. - لایت به سرعت دور شد و فوراً بلند شد.
بالاخره ال از روی زمین بلند شد و روی صندلیش نشست.
رشتهای که او را به نور مرتبط میکرد به تدریج از درخشش باز ایستاد تا اینکه دوباره قرمز شد. وقتی سبزه متوجه این موضوع شد با تعجب اخم کرد.
- آنچه مشخص است این است که شینیگامی کلمه ای با معنای خاص است که فقط آن دو می دانند. - L بدون توجه به نکته خاصی نتیجه گرفت - ما باید بررسی کنیم تا بفهمیم معنی آن چیست.
- پیشنهاد شما چیست؟ یه ویدیو دیگه بفرستیم؟ -
لایت پرسید و ابرویی بالا انداخت - اگر به همین منوال ادامه دهیم، بالاخره متوجه می شود که ما او را درک نمی کنیم و بنابراین، ما کیرا واقعی نیستیم.
- نه، از این به بعد به دست آن دو نفر می سپاریم. - ریوزاکی، شقیقهاش را ماساژ داد.
- در دستان شما؟ - پلیس با تعجب پرسید.
- گمان می کنم فریبکار از دریافت پاسخ از کیرا راضی بوده است.
شما توانسته اید توجه او را به خود جلب کنید، چیزی که می خواستید.
- L توضیح داد - کاری که ما انجام خواهیم داد این است که از پلیس پیامی بفرستیم و از آنها بخواهیم همکاری کنند. کیرا از ترس اینکه مبادا چیز مهمی را برای پلیس فاش کند، مطمئناً کسی است که پیام بعدی را ارسال خواهد کرد.
-اما اگر کیرا هیچ پیامی نفرستاد چی؟
- کیرا دوم به احتمال زیاد سعی می کند با تهدید کیرا به افشای اطلاعات مهم به پلیس، جلسه را مجبور کند ... چیزی که می تواند به او آسیب برساند. بسیار جالب خواهد بود. - ل یک طرف لبخند زد و چانهاش را مالید - و حتی اگر بیشتر هم میشد
کیرا از ترس آن پیامی در پاسخ خواهد فرستاد. به این ترتیب میتوانیم مدرک فیزیکی واقعی را بدست آوریم.
- خب، حالا فقط باید منتظر باشیم تا یکی از این دو تا عمل کند. لایت در حالی که دستانش را روی هم انداخته بود و به این فکر میکرد که بهترین کار را برای او انجام میداد، فکر کرد.
-دقیقا - ریوزاکی با دقت به پاهای او نگاه کرد - و همچنین بررسی خواهیم کرد که آیا سرنخ هایی در مطالب ارسال شده توسط کیرا دوم وجود دارد که بتواند هویت او را فاش کند.
**********************
- دومین کیرا پاسخ داده است. - رئیس گزارش داد
یاگامی برای پسرش وقتی در پادگان ظاهر شد - این بار او یک نوار و یک دفتر خاطرات برای ما فرستاد.
آن احمق دوباره کار خود را انجام داده است. - لایت در ذهنش شکایت کرد - نمی توانست کمی بیشتر صبر کند تا من تصمیم بگیرم چه کار کنم؟
اگر مطلب مرتبطی را ارسال کرده باشید، این میتواند کار را بسیار پیچیده کند.
- به روز سی ام نگاه کنید - ریوزاکی ورق را به لایت داد.
در واقع در روز 30، گفته شد که یک شینیگامی در گنبد توکیو ظاهر شده است. مشخص بود که او قصد داشت در آن روز توجه پلیس را منحرف کند و به آنجا ببرد. اما سرنخ واقعی سرنخ 22 بود، همانطور که لایت توانست تأیید کند.
"روز 22، من با یک دوست در Aoyama ملاقات می کنم تا دفترچه هایمان را مقایسه کنم."
این پیامی است که فقط کیرا می تواند آن را درک کند.
شاید آنقدر که فکر می کردم احمق نباشم.
- نظرت چیه، لایت؟ - ریوزاکی با انگشتی در دهانش پرس و جو کرد.
- در حال حاضر فقط می توانم بگویم که این پسر یک احمق است. - لایت نظر داد و حرفش را اندازه گرفت تا چیزی فاش نشود.
- درست است، واقعی؟ - ماتسودا کمی بیشتر از حد لازم به لایت نزدیک شد، خوشحال بود که برای یک بار هم که شده همان چیزی را که او و ریوزاکی فهمیده بود - واضح است که او می خواهد با کیرا در استادیوم ملاقات کند.
ریوزاکی به آن دو پشت کرد و رفت و سعی کرد به احتمال دیگری فکر کند.
- اما ... - رئیس یاگامی مردد شد و به ال نگاه کرد - اگر پخش کنیم وحشت ایجاد می شود و مسابقه تعلیق می شود.
- راستش، - ال یک کیک کوچک برداشت و در دهانش گذاشت - آنقدر احمقانه است که نمی دانم چگونه رفتار کنم.
در نهایت تصمیم گرفتند روزنامه را منتشر کنند، تمام مکان های ذکر شده در آن را زیر نظر بگیرند و بازی را در روز سی ام لغو کنند.
- من داوطلب تماشا هستم - او پیشنهاد داد
ماتسودا با خوشحالی - از آنجایی که من کوچکترین هستم، در آن مکان ها توجه را جلب نمی کنم.
- من شما را همراهی می کنم. - لایت گفت و ال با ابرویی بالا نگاهش کرد - من معمولاً در آن مکان ها حرکت می کنم و علاوه بر این، از بین همه ما بیشتر از همه دوست دارم ماتسویی با او همراه شود. - با دیدن اینکه پدرش می خواهد جواب بدهد، لایت اضافه کرد - نگران نباش، مطمئنم که شیاد فقط به کیرا اهمیت می دهد.
سبزه متوجه نشد که L بیش از حد معمول به او خیره شده است.
*****
- خب ماتسویی. فردا در مورد Aoyama و Shibuya صحبت می کنیم. - لایت با لبخندی بر لب خداحافظی کرد. ماتسودا به هر حال به او لبخند زد.
- به نظر من خوب است، لایت. می توانستیم برویم یک قهوه بخوریم و با آرامش بیشتری درباره آن صحبت کنیم.
- هر چی بخوای خداحافظ. - نور با پدرش سوار ماشین شد، آماده رفتن به خانه.
- شب بخیر. - با گفتن این حرف، ماتسودا به سمت هتل رفت. اما بعد تلفنش زنگ خورد -
سلام؟
-ماتسودا - صدای آشنایی از پشت تلفن شنیده شد.
-آه، ریوزاکی. چه...؟
- فردا در آئویاما، از شما می خواهم که مراقب لایت باشید. - ریوزاکی دستور داد و حرف دیگری را قطع کرد - او را حتی یک ثانیه تنها نگذار، باشه؟
- می فهمم، اما... - او نتوانست به صحبتش ادامه دهد زیرا ریوزاکی تماس را قطع کرد. ماتسودا قبل از اینکه گوشی را در جیب شلوارش بگذارد گیج به صفحه نمایش نگاه کرد - بی ادب.
ریوزاکی پارانوئید است، واضح است که لایت شخص بسیار خوبی است. مطمئنم در پایان حتی با هم تماشایش خوش گذشت.
ماتسودا وقتی دوباره وارد هتل شد ناخودآگاه لبخند زد.
YOU ARE READING
نخ قرمز سرنوشت
Fanficلایت با موهبتی متولد شد که هیچ کس دیگری آن را نداشت. از کودکی هزاران بار این داستان را به او گفته اند. به او اطمینان داده بودند که روزی دختر مقدر خود را پیدا خواهد کرد. انتظار نداشت دختر نباشد و همچنین انتظار نداشت که بخواهد باعث مرگ او شود.