پارت¹⁰: یک روز قبل از تولدش

12 2 12
                                    

[ 28 اکتبر سال 1999 روستای بوسان،کره جنوبی ]
این داستان: یک روز قبل از تولدش

ضربه‌ی محکمی به کیسه بوکسِ رو‌به‌روش زد و بعد با پای چپ محکم به طرفین ضربه زد. تو این چند هفته از خیلی چیزا زده بود: کتاب خوندن، نوشتن، نشخوار فکری و حتی نگاه کردن به در دیوار بدون هیچ هدفی و رژه رفتن یسری افکار بیخود!

اون یه آدم دیگه شده بود، آدمی که از لحاظ روحی شکسته بود اما جسم قوی داشت؛ روز به روز قدرتش برای مبارزه بیشتر می‌شد. داشت از همه لحاظ بالا می‌رفت، ذهنیتش با وجود حرف های نامجون تغییر کرده بود، فن های جدید یاد گرفته بود و تیر اندازیش عالی شده بود، تو مبارزه هاش با تمام خون‌ریزی هایی که کرد باز هم برنده شد؛ اون واقن تبدیل به یک مرد شده بود!

امروز روزی بود که باید با نامجون مبارزه کنه، بخاطر همین سعی می‌کرد رو بوکسینگش کار کنه. رو تمام بدنش تمرکز داشت. رو دست‌هاش تمرکز داشت، رو بازو هاش تمرکز داشت؛ حتی رو ساعد و آرنجش هم تمرکز داشت. روی ریزبه‌ریز نقاط بدنش تمرکز داشت. رو هر حرکتی که می‌کرد تمرکز داشت، میدونست چیو باید کجا بزنه.

این روزا تمرکزش بالا رفته بود و علاوه بر اون اعتماد به نفسش هم بالا رفته بود! دیگه زَره‌ای فکر نمی‌کرد که نمیتونه عشقش رو به دست بیاره، اون دیگه جدی شده بود!

تو همین حالات که داشت به کیسه بوکس ضربه می‌زد، نامجون از سالن دومیدانیِ بالا داشت هوسوک رو نگاه می‌کرد. از ضربه هاش رازی بود و اما باید برای جمع‌بندی یک نکته رو بهش یاد می‌داد.

از پله‌ها پایین رفت و وارد سالن اصلی شد. هوسوک از گوشه‌ی چشمش می‌تونست ببینه که کی داره میاد پس دست از ضربه زدن برداشت و کیسه بوکس رو گرفت تا به صورتش نخوره. با نامجون چشم تو چشم شد و تعظیم کرد: سلام رئیس.

°خسته نباشی.

-سلامت باشید.

هوسوک گارد گرفت تا شروع کنند که نامجون گفت: نه وایسا اول میخوام یه نکته بت بگم.

هوسوک از گارد در اومد و به حرف های نامجون گوش سپرد: خب، من تورو معمولا با اشخاصی می‌ذاشتم مبارزه کنی که سطح‌شون مثل تو بود، ولی این نکته رو که بت بگم دیگه فقط باید روشون کار کنی. این پنج عضو رو یادت باشه؛ شقیقه، لب بالایی، فک، قفسه سینه و الت تناسلی. فقط با حمله به این نقاط حساس میتونی حریفت رو از پا در بیاری.

بعد از اتمام حرفش همینطور که به چشم‌های هوسوک نگاه می‌کرد، کت کرم رنگش رو در آورد و دو دکمه‌ی اول پیرهنش رو باز کرد: شروع کن.

هر دو گارد گرفتن و کسی که حمله کرد هوسوک بود. مشتی زد که توسط نامجون منحل شد و با دست چپ صاف به سمت یک اینچی لب بالایی هوسوک برد: حواست به نکته باشه هوسوک.

✨️Romeo & juliet✨️Onde histórias criam vida. Descubra agora