پارت¹⁵: اون تیر خورد!

19 2 4
                                    

[ 20 نوامبر سال 1999 روستای بوسان،کره جنوبی ]
این داستان: اون تیر خورد!

ماشین‌ها عقب‌تر از عمارت پارک شده بودن، ولی جوری بود که بشه اون عمارت رو تحت نظر قرار داد. هوسوک به ساعتش نگاه کرد، هنوز یک‌ربع مونده بود. کلافه سرش رو روی فرمون گذاشت و چشم هاش رو بست. نامجون که حالش رو دید بهش گفت: صبر داشته باش هوسوکا، تو خیلی چیزارو تا اینجا تحمل کردی! اینم روش.

هوسوک چشم‌هاش رو باز کرد و نفس عمیق کشید، سرش رو از فرمون بلند کرد و به پشتی صندلی تکیه داد: صبر می‌کنم.

چند دقیقه بعد نامجون گفت: پاشو بریم گروه هارو دسته‌بندی کنیم.

هردو از ماشین پیاده شدن، هوسوک در رو قفل کرد و سوییچ رو داخل جیبش فرو برد.

نامجون جفت دستاش رو توی هوا به معنی 'پیاده شید' تکون داد. در ون ها و ماشین ها باز شدن و همه پیاده شدن.

°بیسیم هاتون رو دارین؟

همه بیسیم هاشون رو نشون دادن و بعد نامجون شروع کرد دسته بندی، در نهایت سه‌تا گروه دست کرد.

به گروه اول اشاره کرد: گروه اول طبق نقشه، از دیوار وارد میشن، با چاقو افراد اطراف عمارت رو می‌کشید و در عمارت رو برای گروه دو باز می‌کنید.

به گروه دوم اشاره کرد: گروه دوم اما بعداز باز شدن در عمارت مسلح وارد می‌شید. وارد محوطه می‌شید از پله بالا میرید و منتظر می‌مونید جیمین در رو براتون باز کنه.

به گروه سوم اشاره کرد: گروه سوم گروه هوسوکه. یادتون باشه میخواین صداش کنید به اسم جیهوپ میشناسید و صداش می‌کنید. گروه سوم با گروه دوم وارد میشه و وقتی وارد شدید جیمین به گروه دو می‌پیونده، باهم میرید سمت اتاق افراد آگوست‌دی و همه رو می‌کشید.

نفس گرفت و روبه هوسوک گفت: کمی بعد که گروه دو رفتن شروع میکنی عربده‌کشی، محکم و رسا درخواست جنگ می‌کنی. اونجا به احتمال زیاد اول افراد محافظ خودش رو می‌فرسته پایین، گروه یک اگه دیدید داخل کمک نیاز داره برید داخل.

با اشاره به سه گروه گفت: باهمتونم خوب گفت کنید یک‌بار پیشتر نمیگم. مراقب باشید تیر نخورید، مراقب باشید چاقو نخورید، مراقب باشید ضربه‌ای به جاییتون نخوره؛ مخصوصا تو هوسوک.

نامجون روبه هوسوک ادامه داد: وقتی دیدی اوضاع رواله یونجون و جین و جیمین رو بردار برو بالا، در نهایت منم بهتون ملحق میشم.

نامجون ساعتش رو نگاه کرد، ساعت 11:59 رو نشون می‌داد. روبه هوسوک گفت: داره شروع میشه جیهوپ.

رئیس دست چپش رو بالا برد و عدد یک رو برای گروه اول نشون داد. با دست راست اون هارو هدایت کرد سمت دیوار. وقتی همه پریدن اونور دیوار گروه دوم رو به سمت دروازه هدایت کرد تا وقتی در باز شد برن داخل.

✨️Romeo & juliet✨️Tempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang