پارت¹⁴: جیهوپ

6 2 14
                                    

[ 19 نوامبر سال 1999 روستای بوسان،کره جنوبی ]
این داستان: جیهوپ

°خوب گوش کنید، دیگه چیزی رو تکرار نمی‌کنم. راس ساعت دوازده شب...

با چشم های جدی به افرادی که جلوش ایستاده بودند نگاه کرد: وارد عمارت می‌شید. افراد دیگه وارد میشن و آدم‌های شوگا که اونجا ایستاده‌اند رو با چاقو می‌کشید. بدون هیچ صدایی که باعث بهم خوردن آرامش عمارت بشه، جیمین در رو براتون باز میکنه. نصف شماهایی که وارد شدید اتاق افرادش رو پیدا می‌کنید و دونه دونه میکشیدشون. اونجا...

به هوسوک اشاره کرد: هوسوک وارد میشه و عربده می‌کشه.

نامجون با اخم و سیاستی که داشت دکمه‌ی بعدی پیرهنش رو باز کرد: با شناختی که از شوگا دارم، میدونم که همیشه پشت افرادش قایم میشه. با این عربده، باعث میشه خورده هارو بکشید و بعد من و هوسوک و چند نفر دیگه میریم سروقت شوگا.

دستی به موهاش کشید: این نقشه بود، می‌تونین برید آقایون.

بعداز رفتن افراد فقط نامجون، هوسوک و یونجون داخل اتاق بودند.

دست به کمر گفت: یونجون چاقو و اسلحه ها رو با مین‌یونگ و هیون آماده کن. موقع رفتن تک‌به‌تک پخش کنیم.

|چشم رئیس.

°میتونی بری.

تعظیمی کرد و خارج شد. هوسوک رو به نشستن دعوت کرد و گفت: برسیم به شما.

نامجون گفت و پشت میزش نشست. شروع کرد به حرف زدن: هوسوکا برای لباست کت شلوار اسپرت مشکی، تیشرت ساده‌ی مشکی و کفش چرم در نظر دارم. اول می‌خواستم جای تیشرت برات پیرهن و کراوات بذار منتها...

هوسوک حرفش رو قطع کرد: منتها ممکنه تو مبارزه یا با کراوات خفه شی یا ممکنه پرتت کنن. درسته رئیس؟

نامجون چشمکی زد و با انگشت بهش اشاره کرد: دقیقا، آفرین پسر.

هوسوک تک خنده‌ای سر داد.

°خب این فیکس موند. می‌رسیم به موهات، خیلی خوشگله خیلی بت میاد ولی میاد تو صورتت بهتره کوتاه شه.

-مشکلی ندارم.

°عالی. می‌رسیم به حرف هایی که بات دارم.

هوسوک سرش رو برای تأیید تکون داد: هوسوکا، این یک ماه خیلی خوب و ماهرانه تمرین کردی. میخوام تن نیمه‌جون شوگا رو ببینم. میخوام فقط کتکش بزنی و تا جایی که میتونی بهش شلیک نکن، یجا دیدی جداً خطری شده حتما شلیک کن. ولی هرچی بی‌جون ترش کنی برای من بهتره.

-چشم

°می‌رسیم به لقبت، میخوام یه لقب خوب درست کنی. هرچی اسم اصلیت رو شوکا ندونه به نَفعته.

هوسوک به فکر رفت: جانگ هوسوک، جی... جیهوپ، چطوره؟

°قشنگه! قشنگه! ذهن خلاقی داری! خیلی خب، بلند شو بریم موهاتو یه صفای کوچیک بدیم...
***
در آخر، آرایشگر موهاش رو با سشوار خشک کرد و بهش حالت داد: مبارک باشه آقای جانگ.

✨️Romeo & juliet✨️Hikayelerin yaşadığı yer. Şimdi keşfedin