[ 21 نوامبر سال 1999 روستای بوسان،کره جنوبی ]
این داستان: دیداری دوبارهاز خواب بیدار شد، همین چهار ساعتی که خوابیده بود براش مثل بهشت بود. دیگه استرس داد و فریادهای اون مرد رو نداشت، دیگه اذیت و آزار نمیدید و دیگه کابوس شبانه نداشت.
از تخت پایین اومد و پتو رو مرتب کرد. سمت دستشویی رفت تا دندونهاش رو مسواک بزنه و صورتش رو بشوره، موهاش رو شونه زد و لباساش رو با شلوار گشاد و یکی از تیشرتهای هوسوک عوض کرد. از اتاق بیرون رفت، همینطور راهرو رو تی میکرد صدای آشنایی به گوشش خورد: هویانا؟
به سمت صدا برگشت، جیمین بود: سلام.
جیمین اومد سمتش: سلام، دنبال کسی هستی؟
+میخواستم برم هوسوک رو ببینم...
□دنبالم بیا.
باهم از پله ها بالا رفتند و وارد سالن اصلی عمارت شدند. از پلهها بالا رفتند و جلوی اولین در ایستادند، جیمین در زد و بعد از تایید شدن ورودش در رو باز کرد: ببخشید قربان، خانم جئون میخوان نامزدشون رو ببینن.
°بگو تشریف بیارن داخل.
جیمین کنار رفت و با دست راهنماییش کرد. وقتی وارد شد تعظیمی کرد و گفت: سلام آقای کیم.
°سلام خانم، من تنهاتون میذارم.
نامجون از اتاق بیرون رفت و هویان بعداز مدتها با هوسوک تنها شد. چشمهای هوسوک بسته بود و سرش کمی کج بود، هویان رفت و رو صندلیای که کنار تخت بود نشست. کمی به جلو خم شد و دستهای هوسوک رو گرفت.
با لبخند دستش رو نوازش کرد و کمی بعد احساس کرد دستش داره فشرده میشه. هوسوک سرش رو چرخوند و بهش نگاه کرد: صبح بخیر...
هویان لبخند زیبایی زد و گفت: صبح توام بخیر...
بالا تنهی هوسوک کاملا برهنه بود و فقط پهلوش بانداژ داشت.
-کجا خوابیدی؟
+تو اتاق تو، درد داری؟
-نه عزیزم، خوبم.
هوسوک به چشمهای دختر کوچولوش خیره شد: بیا جلوتر...
هویان صندلیش رو کشید جلوتر. دست هوسوک بلند شد و صورتش رو نوازش کرد: دلتنگت بودم...
+منم!
صورت شادش به ناگهان تبدیل شد به نگاهی غمگین و نگران: هویانا، چی بهت گذشت؟!
هویان به زور لبخندش رو حفظ کرد، گفت: داستانش خیلی زیاده، بعدا برات همه رو تعریف میکنم.
هوسوک سری تکون داد، ناگهان نگاهش به گوشهی لب هویان خورد: هویانا، لبت!
هویان با انگشت لمسش کرد: اون بهم سیلی زد و لبم پاره شد...
BINABASA MO ANG
✨️Romeo & juliet✨️
Romanceاین داستان پسری که باید برای عشقش مرد میشد، باید برای به دست آوردنش از خیلی چیز ها بگذره... -باید درد بکشی تا مرد بشی... ________________ -تا عبد با من بمون ژولیت من... +تا عبد با توام رومئوی من! ________________ =تو دیگه مال منی، چه بخوای چه نخوای...