جلوی اتاقا وایستادن و بهم زل زده بودن
+معنی این رفتارات چیه
چانیول پوزخندی زد و به سمت بکهیون خم شد و باعث شد بکهیون خودش رو عقب بکشه
-چیزی بوده که خودت خواستی بکهیون الانم باید باهاش کنار بیای عزیزم
بکهیون لبخند زوری روی لبش نشوند ...نگاهش از چانیول فرار میکرد و مستقیم به زمین خیره شده بود
+من ..خب فقط میخواستم ..
دست چانیول روی سرش نشست و باعث شد بکهیون ترسیده حرفش رو بخوره و خودش رو کامل عقب بکشه-دیگه نمیخوام بدونم چی میخواستی یا چی میخوای بهتره بری الان استراحت کنی
پشتش رو به بکهیون کرد و دستش روی دستگیره بود که بکهیون جلو رفت تا چیزی بگه ، چانیول زودتر به سمتش برگشت
-راستی ممنونم برای اینکه چشمامو باز کردی تا بیشتر از این اشتباه نکنم
بکهیون مبهوت به دری که روش بسته شده بود نگاه کرد، تک
خنده ای زد و کم کم تبدیل شد به خنده های هیستریک ، آشفته دور خودش میچرخید و دستاش رو محکم مشت کرده بود تا جلوی فریادش رو بگیرهچانیول پشت در نشسته بود و سرش رو به دیوار تکیه داده بود صدای قدم های بکهیون رو میشنید اما نمیتونست واکنشی نشون بده آسیب دیده بود و غرورش بهش اجازه خورد شدن بیشتر رو نمیداد
-متاسفم بکهیون ما فقط بهم آسیب میزنیم
با تنی خسته از جاش بلند شد بعد از در آوردن لباساش خودش رو به حموم داخل اتاقش رسوند و تن خستش رو به دست آب سپرد گرم بود و آرامش بخش انگار روحش آزاد شده بود از درگیری هاش
نفس عمیقی کشید و از زیر دوش کنار اومد و نگاهی به خودش داخل آینه بخار گرفته کرد
-از چیزی نترس چانیول بلاخره همه چیز درست میشه
حوله سفیدش رو دور کمرش بست و از حموم بیرون اومد ، کشو لباس هاشو بیرون کشید و چشمش به دوتا جعبه ای افتاد که با کلی ذوق آماده شده بودن با حسرتی که داشت برداشتشون و اونارو داخل صندوق کوچیک داخل کمد گذاشت ... اما تنها دو جعبه معمولی نبود که اونجا گذاشت تمام رویا ها و خاطرات آینده اش هم همراهشون داخل اون صندوق دفن شده بود
راه اومده به سمت کمد رو برگشت و لباس تازه ای تنش کرد ، خسته بود اما نه اونقدری که فراموش کنه هنوز کارای مهم تری هم داره که باید انجام بشه
پشت میز مطالعش نشست و برگه ای برداشت و شروع به نوشتن کرد از تمام چیزهایی که فکر میکرد لازمه
چیزی تا بهار نمونده بود و این برای اون دونفر میتونست شروع دوباره ای واسه زندگی باشه عمارت کوچیکی که حالا خونه اونها شده بود به نظر چانیول نیاز به تغییرات زیادی داشت و باید خیلی چیزا عوض میشد
YOU ARE READING
find me⏳
Romance♨عنوان: find_me ♨کاپل: چانبک _کریسهو _کایسو ژانر : _انگست _کلاسیک _رمنس _درام برشی از فیک: در پی گمشده ای آمده ام که با دستان خودم او را رها کردم و ندانستم که رهایی او باختن زندگی است که برای او و بخاطر او شکل گرفت... _ من به بودنت محتاجم بک قبول...