14

58 9 1
                                    


:خلاصه پارت گذشته:



:بازم اون پسر احمقت همه چیز رو بهم ریخت


:میتونیم دنبال یک فرصت دیگه باشیم


عصبی سمتش برگشت: فرصت ، ارباب هو فکر کنم اصلا متوجه نیستی نه اون پسره احمق اگر دهنش رو باز بکنه اولین نفری که نابود میشه تویی ... اون بکهیون عوضی همه چیز رو بهم میریزه


:بهتره همینجا کنترلش کنیم


:کنترلش کنی ؟ فقط یک راه برای کنترل اون احمق وجود داره...بکهیون...





جو سنگینی بینشون شکل گرفته بود... کیونگسو نفسای عمیق و سنگینی میکشید تا بتونه حرفایی که شنیده بود رو هضم کنه.. تنها چیزی که هیچوقت بهش فکر نمیکرد خیانت پدرش بود


:بک مطمعنی اشتباه نمیکنی!؟


برای بار چندم بود که این سوال رو میپرسید و هربار که به بکهیون نگاه میکرد مطمعن تر از قبل میشد که اشتباهی نیست و حقیقت به همون صورتی هستش که تعریف شده


:من باید چکار کنم


+ها؟!


بکهیون انگار متوجه حرفش نشده بود و نگاهش کاملا گنگ بود


:میگم باید چکار کنم؟ میخوای به پدرت بگی؟!


+ نمیخوام تا وقتی مدرکی ندارم حرف بزنم... برای همین ازت میخوام کمکم کنی تا بتونم مدرک برای اثبات این موضوع پیدا کنم


کیونگسو سرشو داد و از روی زمین بلند شد :کمکت میکنم


+نگران پدرت نیستی


: امیدوارم دلیل قابل توجیهی برای کارش داشته باشه و میسپارمش دست ارباب بیون


بکهیون باید تعجب میکرد؟! نه... کیونگسو همین بود روی آدمای نزدیکش حساس بود اما وقتی اشتباهی ازشون سر میزد پس باید پای عواقبش هم وایمیستاد


+میخوام از کار پدرت سر دربیاری اون قطعا راجب کارایی که میکنه بهت میگه درسته ؟!


کیونگسو سرشو تکون داد: حتی اگر نگه هم خودم سعی میکنم متوجه بشم


+خوبه ، نمیدونم این چه حس مزخرفیه که دارم


دلشوره بدی داشت و همه وجودش داشت خورده میشد از درون


: کس دیگه ای هم از این موضوع خبر داره ؟


+آره


:مطمئنه ؟!


کیونگسو با شک اینو پرسید و منتظر جوابی از بکهیون شد


+فکر کنم تنها کسی که الان میتونیم بهش اعتماد کنیم اونه

Você leu todos os capítulos publicados.

⏰ Última atualização: Jul 04 ⏰

Adicione esta história à sua Biblioteca e seja notificado quando novos capítulos chegarem!

find me⏳Onde histórias criam vida. Descubra agora