قسمت 2

27 4 2
                                    

"دستیار شخصی؟"
با تعجب ازش پرسیدم.

"بله دخترم...یه چیزی مثل همین"

"ولی خاله,قراره به عنوان دستیار شخصی چه کاری انجام بدم؟"

"فقط هرجا که میره دنبالش برو و به من گزارش کن"
بهم چشمک زد.
دنبالش برم هرکجا که میره؟واقعاً؟!

"پس مدرسه‌ام چی؟"

"آه ببخشید دخترم,وقتی اومدی اینجا یه کوچولو درباره پیشینه و گذشته‌ات تحقیق کردم و... "
اون آه کشید.

"پس شما درباره خانواده ام میدونی"

"آره میدونم ولی اگه آمادگیش رو نداری بیا اصلاً درباره اش حرفی نزنیم"
ضربه های کوچیکی به شونه‌ام زد تا به نوعی دلداریم بده.سرتکون دادم و لبخند نصفه و نیمه ای زدم که فکر کنم اصلاً شباهتی به لبخند نداشت.

"و درباره مدرسه‌ات...پسرم توی همون مدرسه درس میخونه و فقط یه سال ازت بزرگتره,اگه کلاس داری پس فقط بعد از مدرسه دنبالش کن,حالا خوبه؟"
اون با من توی یه مدرسه درس میخونه و یه سال از من بزرگتره؟
اون هم از خانواده اوه؟!
امکان نداره...!!

"خاله...میتونم اسم پسرت رو بپرسم؟"
آخ خدا!!لطفاً اونی نباشه که فکر میکنم...خدایا التماست میکنم...لطفاً...


"البته و بعدش نیازه که بری و بیدارش کنی.اتاقش طبقه بالاست و اسمش هم سهونه,اوه سهون"

و این برای من یعنی فاجعه!!


****************************

دارم توی طبقه بالا دنبال اتاقش میگردم.
چطوری میتونم دستیار شخصی اون بشم؟

اون یه عوضیه...یه آدم کثیف!

یه دختر باز بیشرف!

اون همیشه از بالا به پایین به من نگاه میکنه و من رو برده خودش میدونه چون من فقیرم!

دم در اتاقی ایستادم که روش نوشته شده بود 'سهون'
نفس عمیق کشیدم.پسرهء دیوونه،روی در اتاقش کلی علامت ورود ممنوع و خطر هست!

نفسم رو دادم توُ...بعدش دادم بیرون.
آفرین جیئون!دم...بازدم...تو میتونی انجامش بدی جیئون...فایتینگ!

اولش در زدم و بعد به آرومی در رو باز کردم...
اتاقش شگفت انگیزه!
طراحی ساده ای با طرح مشکی داره و میتونم مردونه بودن رو از اتاقش حس کنم!!

داخل اومدم و به اتاقش نگاهی انداختم و چشمم چرخید تا روی تخت خواب ثابت موند.
به تخت نزدیک شدم و دیدمش که با آرامش خوابیده بود.

به تخت نزدیک شدم و دیدمش که با آرامش خوابیده بود

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.
Personal MaidWhere stories live. Discover now