قسمت 12

28 4 1
                                    

از دید جیئون

نمیدونستم چیکار کنم پس فقط همونجا ایستادم تا اینکه بوسه یه طرفه‌اش تموم شد و عقب کشید.

"اوه سهون!فراموش کردی؟تو دوست دختر داری و حالا تو من رو بـ...بوسیدی..."
فریاد زدم و هُلش دادم ولی زیاد از جاش تکون نخورد.

"بوسیدمت؟"
نیشخند زد و من از خجالت سرخ شدم.لعنتی,اون اولین بوسه من بود که ازم گرفتید(البته اگه خواستید بدونید)

"هه و نه جیئون...من هیچ دوست دختری ندارم"
اینبار لبخند آرومی بهم زد.
‌‌
"با هم بِهم زدید؟"
متعجب پرسیدم.اون سرش رو به علامت منفی تکون داد.باشه,حالا اینجا منم که گیج شدم.

"من هرگز یه دونه هم نداشتم.اگه منظورت سوزیه پس باید بگم نه.اون دوست دختر من نیست.اون دختر دوست بابامه"

"ولی شما خیلی بهم نزدیک بنظر میرسیدید!مثل عاشق و معشوقها رفتار میکردید،مثل دوتا زوج خوشبخت و..."

"حسودیت میشد؟"
حرفم رو قطع کرد و من دیگه حرفی نداشتم بزنم.رسماً لال شده بودم.اخم کردم و جواب ندادم.
‌‌‌
"حسودیت میشد؟"
سؤالش رو دوباره تکرار کرد.
‌‌‌
"من..."
از نگاهش فرار میکردم.نمیتونم همین حالا بهش نگاه کنم.این من رو خیلی خجالت زده میکنه.وقتی نیشخندش رو میبینم دلم میخواد یه دونه بزنم توی دهنش ولی نمیشه.

"پس من این رو به عنوان یه 'بله' در نظر میگیرم"
یه بوسه کوچولو روی لبهام زد.پسرهء سوءاستفاده‌گر!

"یااااااا...!!!!"
پشتم رو بهش کردم و سریع گونه‌هام رو با دست پوشوندم چون میتونستم حس کنم که هم داغ شده و هم مثل گوجه فرنگی قرمز.ناگهانی ژاکتش رو روی شونه‌هام انداخت و از پشت دوباره بغلم کرد.

"من فکر نمیکردم تو به من و سوزی حسودیت بشه. این همه‌اش ایدهء اون بود چون اون گفت که تو از من خوشت میآد ولی نمیخوای نشون بدی.گفت اگه ما رو اینطوری باهم ببینی حسودی میکنی"

"ببخشید که اون چیزها رو بهت گفتم"
اون ادامه داد.من هنوز ساکت مونده بودم.از اینکه توی دام نقشه‌اشون افتاده بودم خجالت میکشیدم.

"جیئون"

"هممم؟"
‌‌
"یه چیزی بگو دیگه,میتونی؟"
خودم رو از آغوشش خلاص کردم و به جلو قدم گذاشتم و سمتش چرخیدم.چهره سردی به خودم گرفتم.باید تنبیه بشی جناب سهون.


از دید سهون

اگه هنوز از دستم عصبانی بود درکش میکردم.‌آسون نیست کسی رو که بهت بیشترین آسیب رو زده ببخشی,درسته؟پدرم از همه بدتر رفتار کرده و من از این بابت شرمنده‌ام.

"سهون..."
اون به سردی گفت.باشه,من برای این آماده نیستم.اگه ردم کنه نمیدونم چیکار کنم.
‌‌
"جیئون,درک میکنم اگه حالا نتونی من رو ببخشی.من امیدوارم یه روزی من بخشیده بشم"
سرم رو پایین انداختم.اون خودش رو بهم رسوند و روبروم ایستاد ولی من میترسیدم به صورتش نگاه کنم.

"سهون"
‌‌
"بله؟"
هنوز سرم پایین بود.میتونستم کفشش رو ببینم.اون آه کشید و بعدش...
‌‌
"آیییییییییی.....!!"
اون یه دونه محکم زد پشت سرم.من سرم رو مالیدم و با تعجب نگاهش کردم.
‌‌‌
"هوی!چته وحشی؟چرا میزنی؟"
‌‌
"مگه بخشش نمیخوای؟"

"میخوام"

Personal MaidOnde histórias criam vida. Descubra agora