جونگکوک بعد از اینکه تمام حرفای تهیونگو به یاد اورد
سریع از رستوران خارج شد و به دو طرف خیابون نگاه کرد و پسری رو دید که بی اهمیت به ماشین ها داره از خیابون رد
میشه
با دیدن این صحنه پا تند کرد
و سعی کرد در سریع ترین حالت ممکنه بدوهو فقط داشت با خودش میگفت :
+نه کیم تهیونگ تو این کارو نمیکنی ! هنوزم باید تاوان پس بدی !!!!به تهیونگی بی حرکت منتظر بود کامیون باهاش برخورد کنه خیره بود و سریع بازوش گرفت و به سمت خودش کشید و بغلش کرد
همونجا بود چشماش به اون دوتا چشمای قرمز و مرواریدایی که از چشماش میریخت نگاه کرد
نمیخواست باور کنه که دوباره عاشقش شده نه!
نباید عاشقش شه اون خیانت کرد به شوهرش خیانت کرد
مگه من براش چی کم گذاشتم؟
با خودش گفت و به تهیونگی داره توی بغلش میلرزه نگاه کردو همون لحظه بود که بیهوش توی بغلش افتاد
کوک ترسیده تهیونگو براید استایل بغل کرد و به سمت
ماشینش رفت
پسرکو تو ماشین گذاشت و به اشکای خشک شده روی صورتش نگاه کرد اون واقعا خوشگل بود....به سمت در راننده رفت و سوار ماشین شد
و تقریبا با داد گفت :
+ لعنت بهت!من ققط قرار بود ازت انتقام بگیرم نه اینکه جونت نجات بدم!!!!کسی که از اعتماد کسی سو استفاده میکنه لیاقتش مرگه!مرگو همون لحظه به چهره مظلوم بیهوش کنارش نگاه کرد اون خیلی معصوم بود چطوری میتونست خیانت کنه؟؟
.
.
.
درحالی که توی ذهنش با خودش درگیر بود رسیدن به خونش
سرش به شدت درد میکرد و تیر میکشید
توی راه به دکتر شخصیش گفته بود بیاد و احتملا باید تا الان رسیده باشه وگرنه براش بد میشهکل راه داشت خودشو قانع میکرد که برای انتقام میخواد که زنده بمونه
تهیونگ رو براید استایل بغل کرد و با ارامش به سمت عمارتش رفت...
به اتاقش رسید و تهیونگو رو تختش گذاشت و به دکتر اجازه داد
معاینش کنه و خواست از اتاق خارج بشه که به این فکر کرد ممکنه تهیونگ فرار کنه ولی دلیل اصلی این بود که نمیتونست تنهاشون بزاره چون ممکن بود به تهیونگ
دست بزنه پس ترجیح داد توی اتاق بمونه تا کار دکتر تموم شه
بعد حدود پنج دقیقه دکتر بعد وصل سرمی یه تهیونگ به سمت کوک که اون طرف سرش تو گوشیش بود رفت؛ اهم....اقای جئون
+بگو
؛مشکلی نیست فقط بخاطر شکی که بهشون وارد شده بیهوش شدن و بهشون سرم زدم حدود سه ساعت دیگه به هوش میاد
+کارت خوب بود دستمزدتو از منشیم بگیرکوک گفت و دکتر بعد جمع کردن وسیله هاش به سمت در حرکت کرد و رفت
کوک از جاش بلند شد و به ارومی به سمت تهیونگ رفت
کنارش رو تخت دراز کشید و موقعی که داشت با دقت به اون پسر نگاه میکرد چشماش سنگین شد و به خواب رفت..
![](https://img.wattpad.com/cover/369774777-288-k739087.jpg)
YOU ARE READING
"You were in my blood like drugs"Kookv
Fanfiction«بودی تو خونم مثل مواد» تهیونگ که دوسال پیش داشته بهش تجاوز میشده و جئون جونگکوک شوهرش فکر کرده داره بهش خیانت میکنه! تهیونگ و جونگکوک بعد دوسال همون دیدن و چی میشه که تهیونگ مشکل قلبی داشته باشه و از جونگکوک درخواست کنه که بزاره روزای اخر زندگیش ر...