Without you(Part2)S2

266 27 13
                                    



دو سال از مرگ تهیونگ گذشته بود
دوسال بود هیچکس لبخند جونگکوک ندیده بود دیگه هیچکس توی عمارت خوشحال نبود
جونگکوک فقط بخاطر تهیونگ قاچاق مواد مخدر،تفنگ،برده کنار گذشته بود
از وقتی مرده بود به کارش برگشته بود و الان دوباره یکی از بزرگترین مافیا ها جهان بود همه ازش حساب میبردن روی تقریبا همه ی کشورا کنترل داشت
....

جونگکوک از خوابش بیدار شد
و به سمت حموم رفت که یه دوش کوتاه بگیره امشب باید به اون مهمونیش که به زور برادرش گرفته اماده میشد ولی قبلش باید میرفت شرکت ببینه کیم بوگوم بعد پنچ سال باهاش چیکار داره؟
اصلا حوصله اینکارا رو نداشت
یکی از کت شلوار های گرون قیمتش رو پوشید و از اتاق خارج شد
میز غذاخوری پر از غذا های مختلف جونگکوک پشت میز نشست و قسمت خیلی کمی از غذاهای رو میزو خورد ،دستور داد بقیه باقی مونده رو بریزن دور

از پشت میز بلند شد و به سمت در خروجی رفت یونگی(منشی)
درو براش باز کرد به سمت ماشینش رفت و سوارش شد تا بره با اون احمق حرف بزنه که به گفته خودش حرف مهمی داشت

...
(اتاق جلسه)

+خب کیم بوگوم چی برام داری؟

@یه چیزی که خیلی دنبالشی!*تهیونگ*

+اسمشو به زبون کثیفت نیار و دیگه نیست...

@ولی اگه زنده باشه چی؟

جونگکوک دیگه نمیتونست تحمل کنه و به افرادش دستور داد بوگومو از اتاق بیرون کنه

@اون زندس پیش منه یا درست ترش مال منه!!!!!

قبل اینکه بره این حرفو زد
و باعث درگیری ذهن جونگکوک شد یعنی واقعا زنده بود؟من خودم دیدمش امکان نداره!
جونگکوک بیشتر وقتا حالش بخاطر کار زیاد و کار کشیدن زیاد از مغزش بد میشد و با قرص های بسیار قوی میتونست اروم بشه
الان دیگه باید میرفت خونه که برای مهمونی شبش اماده شه
....

اومده بود خونه سرش داشت منفجر میشد  انقدر دردش زیاد بود که چشماش سیاهی میرفت..
تصمیم گرفت نیم ساعت بخوابه و بعدش حاضر شه
و تا سرشو رو بالشت گذاشت از شدت بی خوابی در کسری از ثانیه خوابش برد

-کوکی بیدار شو ببین من اینجام
کوک اروم چشماش باز کرد و توی کلبه ای باهم ساختن بود

+تهیونگ؟
جونگکوک بلند شد از جاش و به دنبال تهیونگ رفت
تهیونگ روی پرتگاه کنار کلبه وایساده بود

+نههههه تهیونگگگ نههههه
فریاد زد و دووید سمتش تا بگیرتش ولی تهیونگ تا وقتی جونگکوک برسه افتاده بود....

از خواب پرید!
عرق کرده بود و داشت گریه میکرد...درست نبود جئون جونگکوک هیچوقت گریه نمیکنه.
لیوان ابی که کنار تختش بود ورداشت و خورد ساعتش رو نگاه کرد
+فاک..دیرم شد

"You were in my blood like drugs"KookvOnde histórias criam vida. Descubra agora