تهیونگ بعد اینکه حرفاش زد خیلی احساس بهتری داشت...
-یادته شب قبل اینکه ترکم کنی؟بخاطر اینکه فک میکردی بهت خیانت میکردم نه بوسم میکردی نه مهربون بودی؟....
هیچ وقت یادم نمیره که بعد اینکه اون شبو تو رد روم گذروندیم باهام چیکار کردی!!!!!!حتی هر شب خوابشو خواب اون روزو
میدیدم....*فلش بک دوسال پیش*
جونگکوک توی اتاق کارش بود و داشت وتکاشو میخورد...
فقط منتظر بود تهیونگ بیاد
دقیقا همون لحظه تهیونگ باز کرد و گفت:
-جونگکوکاا!کجایی من اومدم عزیزم+تا الان کجا بودی!
بدون هیچ سلامی با قیافه اخمی و لباس رسمیش که استیناش تا کرده بود به سمتش اومد-ام...هی...هیچ ج..جا
به سمتش رفت شروع کرد نامرتب بوسیدنش..
وقتی به سمت گردنش رفت توی عطر اون عوضیو میداد پس سعی کرددیگه بوسش نکنه! اون الان یه هزره به حساب میومد تو ذهنش !دستشو گرفت و به سمت اتاقی که درش سیاه بود رفت
جونگکوک تا حالا تهیونگو اونجا نبرده بودتهیونگ رو تخت پرت کرد و لباسو تو تنش پاره کرد
تهیونگ که ترسیده بود سعی کرد بفهمه چی شده
+جونگکوکم چی شده ؟ حد...حداقل بهم بگو-خفه شو فقط خفه شو!
و تهیونگ چیزی نگفت و گذاشت جونگکوک هرکاری که میخواد بکنه
جونگکوک باکسر و شلوار تهیونگو یک جا از پاش دراود و بعد رفت سراغ لباس خودش
بعد دراوردن لباسش تهیونگ سر جونگکوکو نزدیک خوردش اورد تا ببوستش ولی جونگکوک سرشو کشید عقب و نزاشت تهیونگ ببوستشتهیونگ که از این کار جونگکوک بغض گرفته بود دیگه تحمل نکرد و شروع کرد به گریه کردن چرا اینجوری میکرد؟
جونگکوک که عصبی بود باکسرش دروارد و بدون هیچ امادگی ای دیکش رو توی حفره ی تهیونگ فروکرد
-ک..کو..کی خی..لی بزرگ..ه درش..اهه اهه..بیار
تهیونگ که از درد قرمز شده بود گفت:+مگه هرزه ها کارشون این نیست؟ پس تحمل کن
با سردی تمام گفت و باعث شد تهیونگ شدت گریش بیشتر بشهجونگکوک بعد چند دقیقه شروع کرد به ضربه های خیلی محکم در حدی که میتونست رد دیکش رو روی شکم تهیونگ ببینه(تهیونگ خیلی لاغره که میشه دید)
و بعد چند دقیقه بالاخره دوتاشون ارضا شدن
جونگکوکبه سمت کمد گوشه اتاق رفت و شلاق نازکی اورد و روی کمر تهیونگ فرود اورد
+بشمار ! اگه نشماری از اول شروع میکنم...تهیونگ به چشمای اشکی به جونگکوک نگاه کرد وشروع کرد به
شموردن.....
-ب...بی..بیست..
جونگکوک رفت و روی تخت نشست و سیگارش دراورد و با فندک گرون قیمتش روشنش کرد
تهیونگ با تموم دردی که داشت به سمت جونگکوک رفت و بغلش کرد
ولی کوک تهیونگو بغل نکرد و تهیونگ شروع کرد به گریه که سنگم اب میکرد انقدر دردناک بود
ولی جونگکوک چی ؟ مثل یه مجسمه نشسته بود و هی سیگار میکشید
-جونگکوکا چ...ی شد..شده هقق هقق داری ناراح..تم هقق می..میکنی..
تهیونگ وقتی دید جونگکوک جوابشو نمیده روی پاهاش نشست و حلش داد رو تخت و سرش روی قفسه سینه جونگکوک گذاشت
و به ارومی گریه کرد دود سیگار کل اتاقو گرفته بود
VOUS LISEZ
"You were in my blood like drugs"Kookv
Fanfiction«بودی تو خونم مثل مواد» تهیونگ که دوسال پیش داشته بهش تجاوز میشده و جئون جونگکوک شوهرش فکر کرده داره بهش خیانت میکنه! تهیونگ و جونگکوک بعد دوسال همون دیدن و چی میشه که تهیونگ مشکل قلبی داشته باشه و از جونگکوک درخواست کنه که بزاره روزای اخر زندگیش ر...