قسمت اول : درد و درمان من...
+ هوف انقدر تند راه نرو کوک بزار منم بهت برسم.
_ چیشد پیرمرد باز خسته شدی؟
+ به من میگی پیرمرد وایسا تا نشونت بدم...باز هم صدای خندهای جفتشان کل آن جنگل را فرا گرفته بود
به دنبال کوک به سرعت دوید ولی این بار :
_ میگم پیر شدی تهیونگ ببین خودتو ده باره از صب تا حالا تو جنگل میخوری زمین.
+ فاک بهت کوک.
بلندتر از هر بار به چهره عصبانی تهیونگ خندید ، ولی تهیونگ مست تر از قبل به آن چهره خندان خیره شده بود...
_ وقتی اینجوری ساکت میشی و نگام میکنی میدونم ذهنت درگیره یه چیزیه بهم بگوش تهیونگ.
+ راستش ذهنم درگیر خندهات بود همیشه فکر میکنم تو قشنگ تر از تمام موجودات زنده این جهان میخندی.
_ میگم پیر شدی تهیونگ ببین خودتو ده باره از صب تا حالا تو جنگل میخوری زمین.
+ فاک بهت کوک.
بلندتر از هر بار به چهره عصبانی تهیونگ خندید ، ولی تهیونگ مست تر از قبل به آن چهره خندان خیره شده بود...
_ وقتی اینجوری ساکت میشی و نگام میکنی میدونم ذهنت درگیره یه چیزیه بهم بگوش تهیونگ.
+ راستش ذهنم درگیر خندهات بود همیشه فکر میکنم تو قشنگ تر از تمام موجودات زنده این جهان میخندی.
_ پیرمرد عاشق لاسو.
تهیونگ پوزخندی زد و به او خیره شده و گفت:
+ نگو که قلبتو به این پیرمرد نباختی؟
کوک آرام سرش را جلو برد و لب های نرم تهیونگ را بوسید و سرش را عقب کشید
_ من فرار میکنم و اگه بتونی منو بگیری بهت میگم دلمو بهت باختم یا نه رییس کیم.
+ هر بار بحثو عوض میکنی ولی این بار دیگه نمیزارم ، خب فرار کن جنون من...تند تهیونگ را بوسید و پا به فرار گذاشت
+ این جر زنیه من مست بوسه بودم .
_ غر نزن اگه میتونی منو بگیر رییس کیم...+ ن... ن...ک...کوک ن...
سراسیمه با چشمان گریان از خواب پرید ، حساب تمام شب هایی که بار ها و بارها این کابوس را دیده بود از شمارشش خارج شده بود
+ پنج سال فاکی گذشته چرا فقط از ذهنم محو نمیشی آشغال.
بلند و با درد نالید قلبش درون سینه اش مچاله شده بود
+ چ...چرا نمیتونم فراموش کنم چرا...؟فریاد زد تا بتواند قلبش را ارام کند ولی تنها کسی که میتوانست آرامش کند دلیل نا آرامی اش شده بود...
جینا وقتی فریادش را شنید از تخت خوابش دل کند و به سرعت به سمت اتاق برادرش قدم برداشت
- ت...تهیونگ خوبی؟
با چشمانی به خون نشسته فریاد زد:+ ج...جینا بازم ... بازم خوابشو دیدم...
جینا تنها کسی بود که هر شب شاهد خورد شدن رییس بزرگ کیم تهیونگ بود
آرام تهیونگ را به آغوش کشید
- هیش...اینا فقط خاطراتن ته کابوست نیستن ، انقدر بهشون فکر میکنی شبام دست از سرت بر نمیدارن.
ВЫ ЧИТАЕТЕ
Hampenth (Vkook)
Любовные романы. هامپنث . خلاصه: کوک به ظاهر یه آدم عادیه ولی مامور سازمان سیاه و جانشین حکومت پدرش توی اون سازمانه و با نقشه وارد عمارت کیم بیونگ پدر تهیونگ که حاکم صندلی دوازدهم اون سازمانه میشه تا اونو بکشه و انتقام مرگ پدرشو بگیره ولی... پنج سال بعد... پنج سال...