۷-کیسه‌های ساحره

1.8K 390 30
                                    


خدمتکارها پشت سرهم داشتن زیرلب عذرخواهی می‌کردن، اما اصلا هم پشیمون به نظر نمی‌رسیدن.

«زیاد نفهمیدم.» پادشاه، آروم شروع کرد و گفت:«یه‌بار دیگه میگین چیکار کردین؟»

یکی از امگاها لب‌هاش رو چفت کرد و نگاهش رو پایین انداخت.

«از جادوگر کیم درباره‌ی تجدید انرژی و فایده‌هاش زیاد شنیدیم، ماهم می‌خواستیم بهترین‌ها رو برای شما و قصر انجام بدیم. گمون نمی‌کردیم که دقیقا... اینجوری بشه.»

جونگکوک سرش رو چرخوند و نگاهی ناراضی به جادوگر انداخت؛ البته که زیر سر اون بود. هرموقع بلایی نازل می‌شد، تهیونگ همیشه توی ردیف اولِ متهم‌ها قرار می‌گرفت. اما حالا، حتی خود تهیونگ هم زیادی شوکه به نظر می‌رسید.

«ولی من که گفتم-» جادوگر داشت جواب می‌داد که خدمتکارها فورا گلوهاشون‌ رو صاف کردن و وسط حرفش اومدن.

«هر مجازاتی که بهمون بدین رو قبول می‌کنیم، سرورم. اشتباه از ما بود.»

وقتی خدمتکارها جلوی اون تعظیم کردن، جونگکوک لرزی کرد و تنها تصویری که به ذهنش اومد، نمای پدر عصبانی و مستش بود. تهیونگ سریع اون رو کنار زد و سمت دخترهای گناهکار خم شد‌.

«مگه این براتون کیه؟ شکنجه‌گری چیزیه؟ زود بلند شین‌ ببینم. خدایا... هیچ اشتباهی نکردین و کسی هم قرار نیست شما رو بکُشه.»

خدمتکارها با چهره‌های سرخوشی‌ به حرف جادوگر گوش دادن و جونگکوک بالاخره نفسش رو بیرون داد.

«می‌تونم یه‌بار دیگه بشنوم که چرا نمی‌تونم برم تو اتاقم؟»

«به‌خاطر کیسه‌های ساحره، سرورم.»

«خب؟»

تهیونگ خندید و گفت:

«ازم خواستن که امروز برای یه تجدید انرژی توی قصر و اتاقا چندتا کیسه درست کنم. واسه همین قبل ناهار رفتم جنگل.»

«تو که هنوز جادوت‌ رو کامل برنگردوندی!» جونگکوک سریع اعتراضش رو به زبون آورد.

«جادو نیاز ندارن؛ فقط انرژی‌ می‌خوان. پس اوضاع روبه‌راهه.»

پادشاه نوک بینی‌اش رو با خستگی مالید. کل چیزی که می‌خواست این بود که آروم به قصر برگرده و روی تختش بخوابه. چونکه کمبود خواب، کم‌کم داشت اون رو از پا در می‌آورد.

«باشه، تو یه اتاق دیگه واسم جا بندازین.»

«سرورم...» اون‌ها دوباره جواب دادن و قلب آلفای بیچاره دوباره ریخت. «تصمیم گرفتیم کل اتاقا‌ رو تمیز کنیم.»

«کل پونزده‌ اتاقی که تو این قصر کوفتیه؟!»

«چهارده‌تا.»

Firstborn [KookV]Où les histoires vivent. Découvrez maintenant