Part 9 : Fighting?!

126 37 67
                                    


کیم(جئون) با دیدن چهره‌ی فرد رو به روش که با پوزخند خاصی بهش خیره شده بود،نیشخندی زد و رو به تهیونگ لب باز کرد.

+پس تو همونی هستی که برام فاحشه جور کردی موسیو؟

══════════════════

تهیونگ که به کل یادش رفته بود یکی رو برای عموش ردیف کنه نیشخندش از روی لبش محو شد.
لیسی به لبش زد و رو به جونگکوک لب زد.
+بله مستر
جونگکوک تکخنده‌ای زد و به سمت یکی از کاناپه های مسافرخونه قدم برداشت.

روی کاناپه‌ی فرتوت شده‌ی مسافرخونه نشست و به تهیونگ و جیمین اشاره زد تا روی مبل رو به رویی بنشینند.
تهیونگ و جیمین هم زمان به سمت کاناپه قدم برداشتن و روی آن نشستن.

جونگکوک توی خنثی ترین حالت ممکن لب زد‌.
+خب مرد جوان،افتخار آشنایی می‌دید؟
تهیونگ هم از خدا خواسته جواب مرد اشرافی رو به رویش رو داد.
_حتما سِر.کیم تهیونگ،مدرک رشته‌ی روانشناسی دارم و ۲۲ سالمه.

جونگکوک که فهمیده بود مرد رو به روش ازش بزرگتره پوزخندی زد.
از نگاه جونگکوک،تهیونگ می‌تونست بادیگارد خوبی بشه.

+خب کیم تهیونگ،دلیلت برای اینکار چیه؟
تهیونگ که نمیتونست جواب اصلی رو بگه مجبور شده بود دروغی سرهم کنه،البته کاملا دروغ نبود و بخشی از خواسته هاش بود.
تهیونگ ابرویی بالا انداخت و جواب داد.
_میخواستم بیشتر بشناسمتون مستر کیم؟

جونگکوک که از خواسته‌ی مرد مو کلاغی رو به روش شوکه شده بود پاسخ داد.
+جدا از اون فاحشه بگم بادیگاردم شو میشی؟البته نیازی به بادیگارد ندارم چون خودم می‌تونم از خودم محافظت کنم.

تهیونگ با شنیدن این حرف از دهان جونگکوک اخم ریزی کرد و با خودش زمزمه کرد:
"من؟بادیگارد تو؟عمرا."
تهیونگ نمی‌دونست چرا درون مغزش همچین جوابی رو پیدا کرد.با اینکه می‌دونست جئون بخش مهمی از زندگیش قراره باشه.

_البته چرا که نه کیم جونگکوک شی.

جونگکوک که از حرف زدن با مرد رو به روش داشت بشدت لذت می‌برد جواب داد.
+نیازی بهش ندارم و توعم نیاز نیست خودتو به زحمت بندازی.فقط ممنون می‌شم اون فاحشه رو رد کنی بیاد.

جیمین که فرصت خوبی رو می‌دید، تصمیم گرفت شربتی برای خودشون درست کنه.
قبل از رفتن به سمت آشپزخونه‌ی مسافرخونه رو به هردوی اونها لب زد:
+میرم برای خودمون شربت درست کنم.
تهیونگ و جونگکوک سری تکون دادن و مشغول بحث شدن.
جیمین به محض رسیدن به آشپزخونه،مشغول درست کردن شربت شد و در لحظه‌ی آخر
توی شربت کوک، پودری که باعث کم شدن شدت سادیسم می‌شد رو اضافه کرد و با سینی پر به سمت اون دو تا غول شکست ناپذیر حرکت کرد.

روی کاناپه نشست و شربت کوک رو قبل از اینکه اون انتخاب کنه روی میز گذاشت.
عملیات جیمین موفق آمیز بود.
جیمین گلوشو صاف کرد و شروع کرد به صحبت کردن:

𝗧𝗜𝗠𝗘 𝗧𝗥𝗔𝗩𝗘𝗟 •𝟭𝟵𝟲𝟬•Where stories live. Discover now