PART 11 : Touching lips

155 28 13
                                    

ناگهان چشمای هردو، به لب های همدیگه سر خورد.
درون چشمای تهیونگ هزاران حرف نهفته بود که دوست داشت به جونگکوک بزنه.

حرفی که دوست داشت بگه" گوه خوریو تموم کن و هیکل گندتو از رو من بردار"بود.

═══════════════════════════

تهیونگ چشماشو از لبای سرخ و گیلاسی جونگکوک برداشت.
پاشو با دشواری و سختی زیاد از بین پاهای جونگکوک آزاد کرد و با زدن ضربه‌ای به شکم جونگکوک، اون رو به پایین تخت پرت کرد.

لیسی به لباش زد و با صدای محکم اما آرومی گفت:
«هی موسیو اگه کارت تموم شد گورتو گم کن بیرون.»

جونگکوک بخاطر اینکه پایین تخت پرت شده بود، آخی زیر لب گفت و باسن عزیزشو مالوند تا دردش کمتر بشه.
اخمی کرد و بلند فریاد زد:
«وحشی، چرا پرتم کردی پایین، هــــا؟»

تهیونگ پوزخندی زد و روی تخت نشست.دستاش رو توی موهاش فرو کرد و اونها رو بهم ریخت.
«میخواستی روم خیمه نزنی، مشکل از توعه.خودتو به دکتر نشون بده کیم(جئون)»

جونگکوک سمت تهیونگ قدم برداشت و موهاشو با دستای قدرتمندش گرفت و کشید.
تهیونگ اخمی کرد و بخاطر دردی که حاصل از کشیده شدن موهاش بود آهی زیر لب گفت.
دستاشو به سمت شکم ورزیده مرد برد و سعی کرد با قلقلک دادنش، از شر درد کشیده شدن موهاش خلاص بشه.
جونگکوک بشدت قلقلکی بود و باعث شد بخنده و از تهیونگ فاصله بگیره.

«کی گفت قلقلکم بدی انسان پست؟»

تهیونگ تک خنده‌ای زد و گفت:
«ببخشید خرگوش کوچولو»

جونگکوک پوکر به تهیونگی نگاه می‌کرد که نیشخند بر لب داشت.
ناگهان چشم کوک به تتوی دست تهیونگ افتاد
«این نقاشی عجیب و غریب سیاه روی دستت چیه؟»

تهیونگ به کل یادش رفته بود که توی گذشته تتویی وجود نداشته.
نپوشاندن اون تتو می‌تونست خیلی خطرناک باشه و خوشحال بود که جز جونگکوک، کسی متوجهش نشده.

لب های خشکش رو با زبونش تر کرد و بعد از کمی مکث پاسخ داد:
«عا خب،حوصلم سر رفته بود و روی دستم نقاشی کشیدم.اصلا به تو چه ربطی داره؟»

تهیونگ یه تای ابروشو بالا فرستاد و به چشم های تیله‌ای جونگکوک خیره شد.

جونگکوک نگاه خمارش رو از دست تهیونگ برداشت و به چهره‌ی جذاب و گیراش داد.
«جالبه.صدالبته که بهم ربط نداره، ولی خودت توضیح دادیش.میخواستی اینکارو نکنی»

کوک شونه‌ای بالا انداخت و به سمت در حرکت کرد.
از اتاق خارج شد و قبل از اینکه در رو ببنده زمزمه کرد:
«امیدوارم دیگه هیچوقت نبینمت کیم»

تهیونگ زمزمه‌ی جونگکوک رو به خوبی شنیده بود و متقابل زیر لب زمزمه کرد:
«منم امیدوارم»

You've reached the end of published parts.

⏰ Last updated: Aug 18 ⏰

Add this story to your Library to get notified about new parts!

𝗧𝗜𝗠𝗘 𝗧𝗥𝗔𝗩𝗘𝗟 •𝟭𝟵𝟲𝟬•Where stories live. Discover now