چپتر شش

110 5 0
                                    

وقتی وارد کلاس شد سان داشت با گوشی صحبت میکرد و موقع صحبتش لبخند خیلی قشنگی روی لباش بود.
در حالت عادی توی این شرایط وو از دفتر خارج میشد تا صحبتشون تمون شه ولی این دفعه کنجکاوی و یک دندگی وو بر ادبش قالب‌ شد و روی مبل جلوی میز استاد نشست.
سان به وو نگاه کرد و موبایل رو از گوش جدا کرد: چند لحظه صبر کن.

دوباره به صحبتاش ادانه داد:اره انشب با عموت بیرونم...جیسونگ به خانوادش اطلاع داد که تو شب پیششون میمونی؟؟؟....باشه مراقب خودت باش من فردا میام دنبالت...خداحافظ.

گوشی رو روی میز گذاشت و به وو لبخند زد:ببخشید معطل شدیی...خب..لپتاپت باهاته؟؟

_نه امروز کلاس زیاد داشتم برام سخت بود بیارمش.

سان از جاش بلند شد:بیا اینجا.

وو با استرس از جاش بلند شد و سمت میز رفت.حرف هانا هی توی ذهنش تکرار میشد.
سان پشت صندلیش ایستاده بود:بشین‌.
وو آب دهنش رو قورت داد و سعی کرد جدی بودن صورتش رو حفظ کنه و روی صندلی نشست.
سان صندلی رو سمت میز هول(اقا من دیکتشو بلد نیستم)
داد و دستاش رو از دو طرف وو روی میز تکیه داد.وو نمیتونست صورت سان رو ببینه اما نفساش رو پشت گردنش رو حس میکرد.
سان دستس رو سمت لپتاپ دراز کرد و گفت:بیا ببینیم که مقالت چه ایرادی داشت.
ایمیل وویوونگ رو باز کرد و گفت:من بگم یا خودت پیدا میکنی
وو که میدونست با وجود اینکه بین دستای سانه و نفساش رو روی گوشش و پشت گردنش حس میکنه نمیتونست تمرکز کنه زیر لب گفت:اگه میشه خودتون بگین.

سان که متوجه دستپاچگی‌ وو شده بود به بهونه ی اینکه میخواد به اشتباهی که وو کرده بود اشاره کنه،خودش رو از پشت بیشتر بهش نزدیک کرد:این جمله رو بلند برام میخونی؟

_در این مقاله قراره که درباره ی دستگاه بی...دی...اس...ام...
سکوت کرد و به اشتباه تایپیی که کرده بود نگاه کرد.احساس کرد که کل بدنش از خجالت قرمز شده و الان که بین بازوهای سان گیر افتاده بود هیچ راه فراری از گندی که زده بود نداشت.
_فکر کنم که موقع تایپ کردنت زیاد حواست جمع نبوده.

وو باهاش رو با اضطراب تکون داد و با دست صورتش رو پوشوند:ببخشید براتون درستش میکنم.
سان با نفسش خندید و از وو دور شد: تا اخر امشب برام درستش کن
وو که دید سان ازش دور شده نفس راحتی کشید و از جاش بلند شد.
قبل اینکه سمت در بره سان گفت:موهات خیلی قشنگ شده.
وو مطمئن بود که قلبش با شنیدن این حرف ایستاد.
با خوشحالی دستش رو لای موهاش برد:حالت طبیعی موهامه.
_خیلی حالت طبیعیت قشنگ تره.
وو با تمام شجاعتی که توی وجودس بود جواب داد:کک مکای گردن شما هم خیلی قشنگه.
سان دستش رو روی گردنش گذاست و خندید:خودم زیاد دوسش ندارم سعی میکردم که قایمش کنم.
وو بدون اینکه کنترلی روی بلندی صداش داشته باشه گفت:نه خیلی قشنگه.کک مک کلا خیلی جیز جذابیه.

college🌧Where stories live. Discover now