PART 1 ~

4.8K 310 12
                                    

_چی؟؟معلومه که بهت اجازه نمیدم
+مامااا لطفا.. من داره ۱۸ سالم میشه !
برای بار هزارم اسرار کرد که مادرش با خشک کردن دستاش از اشپزخونه بیرون اومد و بالا سر پسرش ایستاد
_نمیخوام بهت امر و نهی کنم کوک، اما-
+اما چی ماما؟ تو داری امر و نهی میکنی.. من فاکینگ ۱۷ سالمه برای بیرون رفتنمم باید اجازه بگیرم؟
چشماشو با عصبانیت رو هم فشارداد خواست بلند شه که با صدای مادرش متوقف شد
_اجازه میدم بری.. اما قبل از ۱۱ خونه بودی بودی، نبودی من میدونم با تو و اون دوستات
پسر لباشو از رو ذوق روی هم فشار داد و محکم مادرشو بغل کرد
+من میرم حاضر بشم
گفت و به سرعت از جلو دید مادرش محو شد

سریع شماره دوستشو گرفت و رو اسپیکر گذاشت و سمت کمدش رفت تا حوله اش رو برداره
_بلهه؟؟
+جیمییی.. مامانممم اجازه دادد لوکیشنو بفرس برام
_پسرررر ایول.. میفرستم برات فقط یادت باشه ی چیز خوب بپوشی
مکالمش رو با فوحش به پسر پایان داد و توی حموم رفت و یه دوش حسابی گرفت و به سرعت موهاشو خشک کرد و جهت خوش حالت بودن پایینشو با اتو صاف کرد و سایه ملایمی رو پلکش زد و با زدن بالم لبش زبونی رو لبش و پیرسینگش کشید و لبخندی به خودش زد
شلوار مشکی جذبی پوشید که کناره های رونش زاپ هایی داشت و پیرهن مشکیشو پوشید و لبه هاشو داخل شلوارش کرد ( عکس لباسش کاور پارته ) و با زدن عطر مورد علاقش و برداشتن گوشیش از اتاقش بیرون اومد
+مامااا چطور شدم؟

مامانش چشمی براش چرخوند و گردنبندیو گردنش انداخت
_بوتو مخفی میکنه..
+ماما من کاهنده خوردم مشکلی ن-
_جونگکوک! لطفا.
پسر‌لبخندی زد و سرشو تکون داد و با بوسیدن لپ مادرش از خونه خارج شد
.
.
.
+واو پسر.. اینجاروو باش
جیمین خنده ای به پسر کرد و بخاطر رقصیدنای زیادشون سرش گیج میرفت پس دست پسرو سمت بار کشید
÷دوتا ویسکی لطفا
پسر زبونی رو لبش کشید و با گذاشته شدن لیوان جلوش توی دستاش گرفت و مزه مزه اش کرد و سر کشید که باعث سوختن گلوش شد
+اه لعنت بهت.. این چه زهرماری بود
÷ خوشت میاد.. فق-
با خوردن پسری بهش لیوان توی دستش روی زمین افتاد و باعث قطع شدن حرف جیمین شد
÷هی حواست کجاست؟؟
مرد روبه روشون تلو تلویی خورد و لبه بار رو گرفت
_ آهه هیونگ تو اینجایی.. خستم کردی مرد.
با قرار گرفتن مرد قد بلند و خوش قیافه ای کنار مرد مست جونگکوک و جیمین تکونی خوردن
نگاهشو به دو پسر و شیشه خورده های جلوی پای یکی از پسرا و هیونگش افتاد
_ اوه من متاسفم.. هیونگم بهتون اسیبی که نزد؟
پسر با تعجب از بوی عجیبی که مرد میداد سرشو به معنی نه تکون داد که جیمین از جاش بلند شد
÷نوشیدنی دوستمو روش ریخت! کوک چرا دهنتو بستی
با صدای جیمین به خودش اومد و سرشو تند تند تکون داد
+اوه نه مشکلی نیست.. چیز زیادی نبود
_من متاسفم بابتش.. شب خوبی داشته باشید
مرد با هولی هیونگشو کشید و متوجه افتادن دستمال گردنش از لبه پیرهنش نشد
با رفتنشون پسر خم شد و پارچه رو از روی زمین برداشت و بوش کرد که سرش به تندی تیر کشید و اخی گفت
÷این چیه؟ خوبی؟؟
+آه آره.. بیا دیگه بریم ۱۰ و نیمه
پسر سرشو تکون داد و با گرفتن دست دوستش بیرون رفتن

Belong to Alfa || متعلق به آلفاWhere stories live. Discover now