PART 5~

2.4K 268 15
                                    

کیفشو کنارش پرت کرد و سرشو رو میز گذاشت
÷چرا انقد کلافه ای کوکی؟
+ولممم کن
غرید و خودشو بیشتر به دستاش فشار داد
÷امتحان ۵ دقیقه دیگه شروع میشه، من میرم کیک و ابمیوه بگیرم برات ضعف نکنی.
و با تکون خوردن میز فهمید پسر رفته
حرف مرد هنوز توی مغزش بود و عصبی شده بود
از همون اولم بال و پر دادن به احساس مسخرش به اون الفا اشتباه بود
=همگی بشینید سرجاتون
با صدای بلند و رسای معلم سرشو بلند کرد
=مراقبتون با برگهاتون چنددقیقه دیگه میاد پس اماده باشید
با خروج معلم جیمین سریع با پاکت ابمیوه و کیک توی کلاس اومد و کنار امگا نشست
÷کیم مراقبمونه!!
پسر چشماش گرد شد و سرشو تو میز کوبید
+نمیخوامممممم
جیمین پاکت شیر و ابمیوه رو جلوش گذاشت
÷اینارو بخور ضعف نک-
_صبح بخیر.
باصدای بلند الفا همه بلند شدن که مرد سرشو به معنی بشینید تکون داد
_لطفا منظم بشینید وسایل جانبی داخل کیف هر نگاه حرف و حرکتی رو به منظور تقلب میدونم
با لحن محکمی گفت و جاهای همرو تغییر داد
شروع به پخش کردن برگها کرد و با رسیدنش به پسر و نگاه خنثی‌اش اخمی کرد و برگش رو جلوش گذاشت
_شروع کنید.
گفت و اروم شروع به راه رفتن کرد
پسر یسری از جوابارو نوشت و چیزایی که نمیدونست رو گذاشت اخر
با حس سایه مرد بالا سرش چشماشو چرخوند و بیشتر رو برگش خم شد که چونش توسط مرد گرفته شد و سرشو بالا اورد
_چشمات ضعیف میشه.
صورتشو از دستای مرد کشید و ادامه جواباشو نوشت
با رفتن مرد تقلبشو از توی کفشش دراورد و جواب سوالایی ک نمیدونست رو تندتند از روش مینوشت
با حس سنگینی نگاهی روش سرشو بالااورد و دید دختر بتایی که کمی با فاصله ازش نشسته بود باپوزخند نگاهش میکرد و دستشو بالابرد
_بله خانوم چویی؟
=استاد، جونگکوک داره تقلب میکنه!
ابروهای مرد بالا پرید و اخمی کرد
همه باتعجب سمت پسر برگشتن که پسر زیرلب فوشی به دختر خودشیرین کلاس داد
تهیونگ سمت پسررفت و جامیز و بدن پسررو چک کرد  بادیدن دست مشت شده ی کنارش لبشو با زبونش خیس کرد و سمت دختر برگشت
_من چیزی ندیدم خانم چویی، اما شما انگار خوب چشماتون میچرخه
بالحن عصبی ادامه داد:
_بقیتون سرتون رو برگتون، خانم چویی با برگت برو بیرون از کلاس
دختر مردمک چشماش لرزید
=ب..بخدا دروغ نگفتم با چشمای خودم دیدم.. حتی میتونم نشو-
_تا برگتو پاره نکردم از کلاس برو بیرون!
مرد غرید که دختر سریع با برگش و چشمای پرش از کلاس بیرون رفت
همه بادیدن نگاه عصبانی مرد سریع سمت برگشون برگشتن
مرد کنار پسر ایستاد و دست مشت شدشو گرفت
_بازش کن
اروم گفت که پسر دستشو بازکرد و بادیدن ورقه ی داخل دستش سریع اونو برداشت و داخل جیبش گذاشت که چشمای پسر گرد شد
~آقای کیم.
بادیدن معاون دم در کلاس سرشو تکون داد
_مشکلی پیش اومده؟
~اگر اشکالی نداره جئون جونگکوک چندلحظه از کلاس بیاد بیرون
_بله البته
پسر سریع بلند شد و از کلاس بیرون رفت
~دستاتو ببینم
دستاشو باز کردو جلو اورد
~استیناتو بزن بالا
استیناشو زد بالا و مرد با ندیدن چیز خاصی اخمی به دختر کرد
=داخل کفشش بود!
پسر چشمی چرخوند و کفشاشو دراورد و تکون داد
~از این امتحان محروم میشی خانوم چویی! مدرسه جای مسخره بازی نیست
گفت و نگاهشو به پسر داد
~ممنونم پسرم برو
سرشو تکون داد و دوباره داخل کلاس رفت و سرجاش نشست

همه برگهاشونو دادن و از کلاس بیرون رفتن
÷حاجی پشمام دیدی کیم چجوری دختررو کنف کر-
_اقای جئون
باصدای مرد پشت سرشون تند برگشتن
+بله؟
مرد نگاهشو به پسر بتای کنارش داد که پسر سریع رفت و دوباره نگاهشو به امگا داد
_وقت کردی بیا دفترم کارت دارم
+فکرنمیکنم وقت کنم اقا.. روزتون بخیر
اروم گفت و خواست بره که مچش توسط مرد گرفته شد
_اینکارت بی ادبیه متوجهی که؟
+اگر مشکلی هست همین الان بگید
مرد دست پسررو بعد از یه فشارکوچیک ول کرد
_جونگکوک بازی نکن بامن.. میای دفترم!
گفت و رفت

کیک و ابمیوه اش رو تموم کرد و با دادن کیفش به جیمین سمت دفتر رفت
معلم نداشتن پس بعد از اینکه مردو دید میتونست کلاسشو بپیچونه
در اتاقشو زد و با شنیدن صداش داخل رفت
مرد بادیدنش بلند شد
پسر درو بست و سمتش رفت و نفس عمیقی کشید
+بله اقا؟
_این چی بود جونگکوک؟
برگه تقلبشو جلوش گرفت که پسر لبشو گزید
_میدونی چقدر عذاب وجدان دارم بابت کاری که برات کردم؟
+پس برین تحویلش بدین من مشکلی ندارم
مرد عصبی ساعد پسررو کشید و به خودش نزدیکش کرد
_متوجه رفتارت نمیشم! جای تشکرته؟؟
پسر چشمای تخسشو به مرد داد
+من فرقی با بقیه دانش اموزاتون ندارم پس فرقی نزارین و برید  برگرو بدین تا بابت دانش اموز بی اهمیتتون عذاب وجدان نداش-
با گرفته شدن کمرش و فرورفتن سر مرد توی گردنش حرفشو قطع کرد و هینی کشید
+چی..چیکار میکنین
پسر خواست الفارو از خودش دور کنه که با حس زبون مرد روی شاهرگش بدنش قفل شد و لباش لرزید و ناله ی ارومی کرد
+آ..آلفا
پسر اروم زمزمه کرد که سر مرد از توی گردنش بیرون اومد و با چشمای خمارش نگاهش کرد
الفاهای اصیل روی هرکسی نشونه گذاری با رایحشون نمیکردن و درواقع فقط روی جفتشون یا کسی که گرگشون بخواد انجام میدادن و قلب پسر رسما توی دهنش بود
_حق نداری منو بابت اینکه معلمتم قضاوت کنی متوجه شدی؟برای منِ معلم، تو فقط دانش اموزی! ولی برای تهیونگی ک اینجا معلم نیست تو فراتر از یه دانش اموز ساده ای.
پسر اروم سرشو تکون داد و چشماش روی اجزای صورت مرد میچرخید
مرد لبخندی زد و بوسه ای روی گونه پسر گذاشت و سرشو همونجا نگه داشت
_چیشده گرگ کوچولو؟
+م..من باید برم
_ولی تو الان کلاسی نداری
پسر لبشو گزید و چشم تو چشم مرد نگاهش کرد
+بمونم اینجا؟
دست مرد اروم بالا اومد و زیر چشم پسررو نوازش کرد
_دلت میخواد بمونی؟
پسر هومی کشید که مرد الفا چنگی به کمر باریکش زد
+آ..آقا..
_میدونی.. این آقا گفتنت گاهی واقعا حس خوبیه داره، سکسیه.
پسر که صورتش کامل سرخ شده بود رایحشو ازاد کرد که چشمای مرد از لذت بسته شد
_پس قدرت فورمونای امگای اصیل اینه
اروم گفت و چشماشو باز کرد و سرشو نزدیک پسر کرد
_درجواب این لذتی که بهم دادی.. بهت چی بدم امگا؟
چشمای پسر لرزید و دستشو روی سینه مرد گذاشت
+م..منو ببوس

کاور رو نگاه کنین ، خیلی وایبشه😭
نظراتونو بهم بگین :)
بوس بهتون

Belong to Alfa || متعلق به آلفاDove le storie prendono vita. Scoprilo ora