PART 3~

2.7K 297 20
                                    

+مامااا
با صدای بلند مادرشو صدا زد و باندیدنش هوفی کشید و سمت اتاقش رفت و یادداشتی روی میز تحریرش دید
[ من و خالت برای کارای مادربزرگت رفتیم دگو ، برات غذا گذاشتم و بستهای نودل و غذای اماده توی کابینته ]
اهی کشید و خودشو روی تختش انداخت
از هفته ی بعد امتحانای میانترمش شروع میشد و این یکم خوب نبود
سرشو تکون داد و سمت حموم رفت و دوش سریعی گرفت
توی تختش خزید و چشماش گرم شد

باصدای ویبره گوشیش چشماش اروم باز شد
+ب..بله؟
÷کجایی تو پدرسگ؟
با صدای داد جیمین سریع نشست و چشماشو مالید
+چیشده جیمین چرا داد میزنی
÷توییترو چک کن جونگکوک!
صفحه گوشیشو باز کرد و وارد توییتر شد و با چیزی که دید شوکه شد
سوهیون عکس قدیمیشونو گذاشته بود و نوشته بود به خودم برمیگردونمت و کنارش تگش کرده بود
÷جونگکوک؟؟کوک؟؟؟؟
+د.دیدم جیمین
÷من این حرومزادرو میکش-
+اروم باش جیمین.‌. میدونی که برام مهم نیست
با لحن ارومی گفت و ازتختش بلند شد
+من خونه تنهام چندروز.. خواستی بیا پیشم
÷حله شب میام پیشت خودتم ناراحت نکن کوکی
+باشه بلوندی میبینمت.. فعلا

گفت و قطع کرد و صفحه توییترشو بازکرد
سوهیون الفای خوش قیافه و یجورایی فاک بویِ دبیرستانشون بود و بخاطر داستانی که باهاش داشت همه با امگای اصیل یجورایی مشکل داشتن
دستمال گردن مشکی مرد که توی کشوش بود رو برداشت و اروم بو کرد و باعث زوزه گرگش شد
به طور ناخوداگاهی بهش ارامش میداد و این براش خیلی عجیب بود
شاید چون یه الفای اصیله بوش خاصه و یجورایی همه این واکنشو بهش دارن
برای بار اخر نفسی توش کشید و دوباره توی کشوش برگردوندش

÷سلاممم به کوکی خودم
پسر با بسته های چیپس و خوراکی وارد خونه شد
+چیمی باز تو..
پسر چشم غره ای بهش رفت و خوراکیارو تو بعلش انداخت
÷تا من میرم لباسامو عوض کنم توعم اینارو باز کن باید یچیزی برات تعریف کنم
سرشو تکون داد و خوراکیارو توی ظرف ریخت و روی قالیچه کوچولوی جلوی تلوزیون گذاشت

پسر مو بلوند با تیشرت و شلوارکش از اتاق خارج شد و کبودیای روی رونش از چشمای دوستش پنهون نموند و باعث شد چشماش گرد شه
+اینا چین جیمین..
پسر بتا لبخند شیطونی زد و خودشو روی زمین انداخت و مشتی از چیپس برداشت
÷بلخره مخشو زدم
پسر با چشمای گرد سریع کنارش نشست
+تعریف کن ببینم
÷توی خیابون دیدمش برام بستنی گرفت و الکی گفتم کلید ندارم برای همین بردتم خونش و بومممم
جونگکوک محکم با بالشت توی سر پسر کوبید
+لعنت بهت پسره ی خوششانس حالا اگ من بودم..
جیمین گوشاش تیز شد و نگاه شیطونشو به پسر داد
÷خبراییه کوک.. نه؟
پسر پوکر نگاهش کرد و سریع از جاش بلند شد چون میدونست نمیتونه به دوست بچگیاش دروغ بگه
+چی میگی جیمین..
خواست سمت اشپزخونه بره که حرف پسر خشکش کرد
÷تو از کیم خوشت میاد نه؟
+م..معلومه ک ن..
اروم گفت و از توی یخچال بطری ابو دراورد و سر کشید
جیمین سریع بلند شد و سمت پسر دویید
÷خوشتتت اومده میدونستممم
پسر که با گوجه فرقی نداشت لبشو گزید و نگاه "خفه شو دارم میمیرم" اش رو به دوستش داد
÷عب نداره کوکی.. کیم هم همچین بهت بی حس نیست
+مشکل همیته، اون یجوری باهام رفتار میکنه که فاک..قلبم میاد تو دهنم و گرگم بی قرار میشه
جیمین هومی کشید و نشست روی اپن
+حتی دیروز بهم گفت باهام کلاس خصوصی اگر بخوام میزاره فق-
÷چیی
با صدای داد جیمین تکونی خورد
÷احمق‌ داره بهت نخ میده
پسر اهی کشید و بطری ابو سرجاش گذاشت
+آره دوبار.
اروم گفت و از اشپزخونه بیرون اومد و خودشو روی مبل انداخت و جیمینم دنبالش راه افتاد
÷فردا میری شمارشو میگیری و میگی باهاش کلاس خصوصی میخوای
چشمای پسر گرد
+من نمیتونمم.. برم به معلمم بگم شمارتو بده بهم؟احمقی؟

Belong to Alfa || متعلق به آلفاHikayelerin yaşadığı yer. Şimdi keşfedin