PART 6~

3.1K 289 7
                                    

لبای مرد روی لباش قرار گرفت و چندثانیه بعد خیسیرو روی لباش حس کرد و باهاش همراهی کرد
بوسه ی خیسشون شدید تر میشد و اهی از حس خوبشون میکشیدن
مرد ازپسر جدا شد و سمت دیوار کشیدتش دوباره لباشو روی لبای پسر کوبید و بدنشو به دیوار فیکس کرد
انگشتای پسر چنگی توی موهای مرد زد و زبونشو اورد بیرون که لبای مرد دورش حلقه زد و مکی بهش زد و ناله پسر توی دهنش خفه شد
اروم از هم جدا شدن و بهم خیره شدن
_فاک..
پسر ا لحن مرد ترسید
+م..ما کار اشتباهی کردیم؟
_آره، اما نمیتونم ازاین امگای خوشمزه جلوم بگذرم.
پسر لبشو گزید که اخم مصنوعی روی صورت مرد نشست و دستشو رو لبش گذاشت و پایین کشیدش تا از لای دندوناش بیرون بیاد
_عاعا.. این کار منه پسرخوب
گفت و سرشو جلو برد و مکی به لبای پسرزد و بادندوناش کشیدش
پسرچشماشو بست و فورموناشو ازاد کرد
_نکن جونگ کوک.. ما تو مدرسه ایم و فورمونای تو قوی تر از چیزیه که فکرمیکنی.. این لذت فقط باید برای من باشه
پسر از حس خوبش لرزی کرد و دوباره لبای مردو بوسید
_یکی اینجا سیر نمیشه هوم؟
مرد وسط بوسشون گفت و دستشو زیر باسن پسر گذاشت و بلندش کرد و سمت در رفت به در چسبوندتش و درو قفل کرد و سرشو توی گردن پسر برد و مک محکمی زد که پسر دستشو محکم رو دهنس گذاشت تا صدای ناله اش ازاد نشه
+فااک.. کبود میشه..
+اهه.. آقااا
اروم نالید و باحس نبض زدن پایین تنش که به شکم مرد چسبیده بود ناله اش بلندتر شد
مرد اروم زمین گذاشتتش و عقب رفت
_فکرکنم باید بری یواش یواش
پسر سریع سرشو تکون داد و خواست بره که دستش توسط مرد کشیده شد.
_نه بااین سر و وضع
موهای پسررو مرتب کرد و یقشو کامل بست
_حالا برو..
قفل دررو بازکرد و بوسه ی دیگه ای از لبای مرد گرفت و سریع رفت
یسری بچها توی راهرو مدرسه بودن
دم کلاس رفت و جیمین بادیدنش سریع سمتش رفت
÷چیشد؟چیگفت؟
+اینجا نمیتونم بگم..
دستشو کشید و از کلاس بیرون رفتن
÷قضیه چیه؟؟
گوشه راهرو ایستادن
+اون.. منو بوسید ینی من ازش خواستم
چشمای پسر بتا گرد شد
÷چ..چییی؟
+بهم یسری چیزا گفت و..
دکمه های پیرهنشو بازکرد
پسر بادیدن کبودی و حس رایحه الفا روش دهنش باز موند
÷ای..این .. فاک..
+چیمی اروم باش
پسرباخنده گفت و دستشو جلوی صورت پسر تکون داد بادیدن مدیرشون سریع دکمهاشو بست و سمت کلاس دوییدن

بعد از دوشی که گرفت بدن خستشو روی تخت انداخت و گوشیشو برداشت و توی اینستاش رفت
بادیدن استوری پسر ابروش بالا پرید و بازش کرد و اخمی روی صورتش نشست

بعد از دوشی که گرفت بدن خستشو روی تخت انداخت و گوشیشو برداشت و توی اینستاش رفتبادیدن استوری پسر ابروش بالا پرید و بازش کرد و اخمی روی صورتش نشست

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

سریع استوریشو ریپلای کرد
thv:"جونگکوک؟؟"

Jkookie:"بله هیونگ؟"

بادیدن جوری که صداش زده یود پوزخندی رو لباش نشست

thv:"استوریت چی میگه پسر خوب؟"

Jkookie:"اوه هیونگی.. تو گربهارو دوس نداری؟"

thv:"دوسشون دارم اما میدونی چیو بیشتر از اونا دوس دارم؟به پوست سفیدت جوری رنگ بدم که اموال منو برای بقیه به اشتراک نزاری!"

Jkookie:"اوه.."

jkookie:"براش مشتاقم

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

jkookie:"براش مشتاقم.. آقا"

Belong to Alfa || متعلق به آلفاWhere stories live. Discover now