PART 8~

2.3K 261 9
                                    

=همچیز خوبه؟
_عالیه.. جونگکوک خیلی سریع یاد میگیره
پسر لبخند دست و پا شکسته ای زد و دستاشو بین پاش گذاشت تا برامدگی واضحش مشخص نباشه
=خیلی ممنونم ازتون واقعا.. جونگکوک همی-
+باشه مامان میدونیم درسم خیلی عقبه ممنون میشم که..
با چشم به مادرش فهموند که بیرون بره
=باشه عزیزم
با بسته شدن دراتاق نفس راحتی کشیدن
_بیا پسرکوچولوتو اروم کنیم..
مرد اروم گفت و پاهاشو باز کرد
_بیااینجا پسرخوب
پسر اروم روی پاهای مرد خزید و بابرخورد پایین تنهاشون صداشو توی لباس مرد خفه کرد
دست مرد داخل باکسرش رفت و چنگی به باسن خوش فرمش زد
_پسر سکسی من..
پسر لبشو گزید و اهی از حس خوبش کشید
_سعی کن فورمون ازاد نکنی وگرنه مادرت متوجه میشه
پسر باشه ی ارومی گفت تکیه اش رو به میز داد که دست مرد پایین تر رفت و روی چاک باسنش قرار گرفت
اروم ورودی پسررو ماساژ داد و نگاه خمارشو به امگای سرخ شده ی جلوش داد
بدن پسر ب وضوح میلرزید و چشماش از لذت بسته شده بود
مرد دستشو از توی باکسر پسر دراورد
_کمرتو بده بالا
پسر کمرشو بالا داد که شورتک و باکسر پسررو از پاش تا نیمه دراورد و دستشو روی عضوش کشید
_فورموناتو کنترل کن پسرم..
پسر سرشو به مرد تکیه داد و صدای ناله و نفس نفس زدناش توی گوش مرد میپیچد
الفای اصیل تندتند دستشو روی عضو پسر میکشید و باحس لرزش تن پسر ناخوناشو روی نوک عضوش تندتند کشید و پسرباشدت توی دستای مرد خالی شد
+ب..ببخشید.. دستت کثی-
با قرار گرفتن لبای مرد روی لبش ساکت شد
_این عالی بود..
پسراروم خندید نگاهش به عضو بادکرده مرد افتاد
+خودت چی پس؟
بالحن اروم و بامزه ای پرسید که لبخند محوی روی لبای الفای اصیل نشست
_تا همینجا کافیه..
بوسه ای روی گونه ی پسر گذاشت و باکسرشو بالا کشید و با برداشتن دستمال برای تمیزکردن دستش روی صندلیش گذاشتتش
_باید کم کم برم
+ا..اما..
با کشیده شدنش توی بغل معلمش ساکت شد
_فردا میخوام ببرمت بیرون.. پس تا بعدازظهر خوب درس میخونی متوجه شدی؟
پسر تند سرشو تکون داد و نفس عمیقی توی گردن الفاش کشید
فورمونای مرد هنوزم گرگشو به زوزه درمیاره
_باید برم گرگ کوچولو..
+برو..
_ولی تو منو گرفتی!
متوجه موقعیتشون شد و سریع ولش کرد
_میبینمت عزیزدلم
گفت و از اتاق بیرون رفت
.
.
=حالت خوبه پسرم؟ چرا هنوز نخوابیدی؟
باصدای مادرش از جاش پرید و عینکشو دراورد
+دارم تمرینای ته- اقای کیمو حل میکنم..
=اوه.. عالیه.
یوری اروم روی تخت نشست و با نگرانی به پسرش نگاه کرد
=فردا جایی میخوای بری؟
+عا آره ، با جیمین میرم بیرون.. اتفاقی افتاده؟
مادرش لبخندی زد و پیشونیشو بوسید
=نه عزیزم.. میرم بخوابم
+شبت بخیر ماما
=شبت بخیر عسلم
با بیرون رفتن مادرش نفسشو بیرون داد و عینکشو زد تا بقیه تمریناتو حل کنه
بخاطر کبودیایی که روی گردنش بود مجبور شده بود هودی بپوشه و بخاطر سرد بودن خونه مشکلی براش ایجاد نکرده بود
سرشو به صندلیش تکیه داد و چشماشو بست
دلش میخواست با مردش حرف بزنه
سریع گوشیشو از شارژ کشید و شماره دبیر فیزیکش رو توی گوشیش پیدا کرد و باکمی مکث روی گزینه تماس زد

باخوردن سه تا بوق میخواست قطع کنه که باصدای دورگه و بم مرد جا خورد
_بله؟
+سلام اقا.. منم
_ا.اوه جئون..
صدای خش خشی به گوشش میرسید انگار داشت بلند میشد یا به جایی میرفت
_عاه.. خب جانم کاری داشتی؟
+ع..عاا ی سری تمرینارو متوجه نمیشدم..
_بگو عزیزم میشنوم
سوالو براش خوند و حواسشو به توضیحات مرد داد
درواقع همشونو متوجه شده بود اما دنبال یه دلیل بود برای حرف زدن باهاش
_خب.. متوجه شدی؟
+بله مرسیی..
_سوال دیگه ای هم داری؟
+عام.. نه..
پسر بزرگتر از صدای ناراحت شاگردش خندش گرفت
_پسرم دلش میخواد حرف بزنیم؟
انگار وقتی چهره مرد رو نمیدید بیشتر خجالت میکشید
+یجورایی..
_هومم.. تمام تمریناتتو حل کردی؟
+یه دو سه تا مونده، میزارم فردا
_آفرین عزیزم.. ببینم امتحانتو چیکارمیکنی اونموقع یه جایزه خوب پیشم داری
پسر با زبونش لبشو خیس کرد و بی حواس خطوطی روی دفترش کشید
+به همه دانش اموزاتون جایزه میدین اقای کیم؟
_اگر همشون جئون جونگکوک باشن چرا که نه
+پس بین دانش اموزاتون تبعیض قائل میشین هوم؟
با شیطونی گفت و باعث خنده آروم تهیونگ شد.
_گاهی وقتا یکم تبعیض نیازه جئون..

منتظر نظرای قشنگتون هستماا :)
و اینم بهم بگین من یه فیک دیگه اماده کردم دوس دارین اونم آپ کنم؟خودم عاشقشم:)))

Belong to Alfa || متعلق به آلفاजहाँ कहानियाँ रहती हैं। अभी खोजें