١١

363 63 210
                                    

خانم مارتينز نگاهي دلسوزانه اما جدي به دانش اموزا كه روي صندلي هاي تماشاگران سالن ورزش نشسته بودن،انداخت و دستاش رو از روي ميزي كه پشتش ايستاده بود برداشت و گفت:خب،ميتونيد بريد.

توي يك لحظه،سكوتي كه بر سالن حاكم بود با زمزمه بچه ها شكست و زن درحالي كه كتش رو مرتب ميكرد از سكو پايين اومد و و از در پشتي سالن خارج شد.

ما بين بچه ها،پسري به نايل تنه زد كه باعث شد كوله پسر از شونه اش پايين بيوفته و سكندري بخوره كه هري فورا بازوي نايل رو گرفت و خم شد و كوله اش رو از روي زمين برداشت.

نايل كوله رو از دست هري گرفت و درحالي كه دست ميكشيد روش گفت:پسرهٔ احمقِ كور،اول صبحي چطوري انقدر انرژي داره؟.

ليام دست انداخت دور شونه نايل و گفت:بيخيال نايل فقط يه اشتباه بوده.

هري دستي روي چشمش كشيد و گفت:هنوز با ديزي اشتي نكردي؟

نايل شونه بالا انداخت و گفت: نه هنوز،ديروز كه مدرسه نيومد و امروزم كه خبري ازش نيست پس اشتي كنسله ميوفته براي دوشنبه.

زين: جدي نميفهمم چرا انقدر زود به امتحاناي ترم رسيديم من هنوز هيچي از درس ها نفهميدم.

نايل:چون همش خواب بودي؟

زين خنديد و گفت:خواب؟نه من خواب نبودم هري خواب بود.

هري درحالي كه گوشه ناخنش رو ميكند گفت:نظري ندارم،چيزه ساعت اول ادبيات داشتيم ديگه؟

ليام:اره،ميگفت ميخواد بپرسه هرچند كه من نخوندم.

زين انگار كه لامپي بالاي سرش روشن شده باشه گفت:از فرجه يك بار جواب ندادنت استفاده كن.

ليام:ايده خوبيه ولي استفاده كردم.

به كلاس كه رسيدن يكي يكي وارد شدن و مثل هميشه سر همه كلاس ها جاي اون پنج نفر گوشه كلاس خالي بود و انگار فقط به اسم اون ها اين قسمت ثبت شده بود.

پسرا كه سر جاشون نشستن،نايل از جاش بلند شد و ملتمسانه به زين نگاه كرد و گفت:ميشه امروز جات رو با من عوض كني؟

زين نگاهي به هري و بعد به ليام انداخت و كيفش رو از روي زمين برداشت و دسته صندلي رو بلند كرد و از جاش بلند شد و سر تكون داد و گفت:باشه،بشين اينجا.

وقتايي كه امتحان يا پرسش بود،كلاس ساكتِ ساكت بود جوري كه ميشد صداي افكار هر دانش اموز رو شنيد اما اون اكيپ پنج نفره به چيزي اهميت نميدادن و بحث هاشون مهم تر از درسشون بود!

وقتي در كلاس باز شد،زين كه توي جاش برعكس نشسته بود و پاهاش رو از فضاي خالي صندلي بيرون اورده بود سريعا عقب كشيد اما با ديدن دختري با موهاي روشن كمي اروم گرفت و اين نايل بود كه جا خورده بود.

Boy In The Basement [L.S]Where stories live. Discover now