١٤

302 70 408
                                    

چيزي نمونده كه وت هاي بوك به هزار برسه ديگه هول بديد بهش(:

راستي چون پارتاي بعدي ديگه رسما وارد داستان ميشيم و ديگه مقدمه چيني نيست و اونقدر زياد هستين پس حتما كامنتها و وت رو به شرط برسونيد⁦؛منم كه الان اينو ميذارم پارت بعدي رو شروع ميكنم به نوشتن و هر وقت اوكي شد پارت بعدي رو ميذارم⁦༎ຶ⁠‿⁠༎ຶ⁩.

+ ٥٠ vote
+ ٤٠٠ comment


هري،به پشتي نيمكت تكيه داد و دستاش رو روي تكيه گاه نيمكت چتر كرد و سرش رو به عقب برد و به اسمون گرفته و ابري بريستول خيره شد.

زين مشتي پاپ‌کورن از توي بسته برداشت و دستش رو عقب اورد و جلوي دهن هري گرفت و پسر با ديدن دست زين دهنش رو باز كرد و زين ذرت ها رو توي دهن هري خالي كرد و هوم كشيد.

ليام دستش رو توي بسته فرو كرد و مشتي پاپ‌كورن برداشت و توي دهنش خالي كرد و درحالي كه ميجويدشون گفت: چرا ديزي نمياد؟

- مياد مياد.

- مياد؟تازه نايل هم پيششه.

زين تك خنده اي كرد و با دهن پر گفت:نايل كه هميشه با اون دختره!

- تو و ليامم هميشه با هم ديگه ميگردين،حتي من و جف هم همينطوريم.

- تو و جف فرق دارين.

-نه فرق نداريم ولي..

ليام وسط حرف هري پريد و انگشت اشاره اش رو مثل ديكته كردن چيزي،توي هوا تكون داد:باهم زندگي ميكنيد.

- اره همين منظورمه.

هري چشم هاش رو روي هم فشرد و گفت:ميشه توي همه بحث هاتون زندگي من و جف رو وسط نكشيد؟اصلا داشتيم درباره چيز ديگه صحبت ميكرديم.

ليام تند تند سر تكون داد:اره ،باشه،خب!

زين ته بسته پاپ‌كورن رو توي دهنش خالي كرد و بعد از جاش بلند شد و بسته خالي شده رو روي زمين گذاشت و دهانه بسته رو با پاش فشرد و بعد پاي راستش رو محكم روي هواي جمع شده توي بسته كوبيد.

صداي بلند تركيدن بسته چيزي بود كه حواس اندك دانش اموز هاي توي محوطه رو به خودش گرفت.

زين صورتش رو با دست هاش پوشوند:من نبودم هري بود.

هري دست هاي خواب رفته اش رو از پشتي نيمكت برداشت و روي پاهاش گذاشت و كمر خم كرد و با خنده و صدايي كه در اثر خم شدن بود،گفت:حداقل چيزي بگو كه بتونم گردن بگيرمش..

زين توي جاش كنار هري نشست و چشماش رو چرخوند:چشم مامي.

با حرف زين،خنده هري شدت گرفت و به سمت چپ سر چرخوند و به زين نگاه كرد و دستش رو روي پاي پسر گذاشت و گفت:گود بوي!

Boy In The Basement [L.S]Where stories live. Discover now