quiet

1.3K 149 49
                                    

"دیگه نمیتونی به پسرم دست بزنی..این رابطه تمومه"
جونگ کوک با عصبانیت یقه کیم را در مشت کشید.
"چی گفتی مرتیکه؟"
کیم با اخم ها در هم دستان مشت شده او را محکم از روی یقه اش کنار زد.
"باید همون روزی که تهیونگ گفت تو یه خلاف کاری نمیذاشتم ببینیش چه برسه به کشیدن این رابطه به ازدواج"
جونگ کوک هیستریک وار خندید و به یونگی اشاره کرد. یونگی با چشمان خشک و یخی به سوی کیم رفت و اسلحه را زیر چانه او نهاد.
"هوس ملاقات با عزرائیل به سرت زده پیری؟"
کیم بدون ترس از اسلحه زیر فکش پوزخندی زد و گفت:
"میدونی چه بلایی سر پسرم آوردی عوضی؟خون بالا آورده..خون...یه بچه هیفده ساله"
جونگ کوک دستش را درون موهای آشفته اش قلاب کرد و غرید:
"خفه شو کیم"
نگاه جونگ کوک روی تهیونگی که آشفته حال و دردمند روی تخت دراز کشیده بود گره خورد.
"حمله قلبی"
جونگ کوک خشک شده به کاشی های سفید و طرحدار کف خیره شد.
حمله قلبی؟او با پسر چه کرده بود؟
سرش را با طمانینه بالا گرفت. با دیدن نگاه خیس تهیونگ که رویش بود سرش را پایین انداخت.
صدای هق هق های تهیونگ درد بر قلبش مینشاند.

کیم با عصبانیت فریاد کشید:
"راحت شدی؟تموم شد؟گورت رو گم کن دیگه دو و بر پسرم نبینمت"
________

صدای موزیکک لایت سر سبک شده اش را می رنجاند.
"خفه اش کن"
بارمن نگاهی به جونگ کوک مست انداخت و تکخند کجی زد.
"هی مرد..خیلی خوردی"
جونگ کوک با سرخوشی خندید و همانطور که سیگار را گوشه لبش مینشاند فندک را از جیبش بیرون کشید.

"معامله چطور بود؟"
بارمن با صدای بلند خندید و گفت:
"منظورت اون هرزه هاس؟یه جواهر از بینشون گیر آوردم"
جونگ کوک با کنجکاوی به جلو خم شد و دود سیگارش را به بیرون راند.
"جواهر؟از بین علفای هرز؟بیارش"
بارمن نیشخندی زد و گفت:
"او او..پیش پرداخت من چی میشه پس؟"
جونگ کوک تکخندی زد و دسته پول را روی کانتر پرتاب کرد.
"اگه اونقدر که میگی ارزشمند نباشه زبونت رو از دست میدی"
بارمن نیشخندی زد و به سوی در پشتی رفت.
و لحظاتی بعد با پسری دست و پا بسته برگشت.
تن لاغر اندام و زیبای پسرک با دو تیکه پارچه کثیف پوشیده شده بود و نگاه خیسش مدام در صورت جونگ کوک در گردش بود.
جونگ کوک با نیشخند خم شد و چانه باریک پسر را نوازش کرد.
"اسمش چیه؟"
بارمن نیشخندی زد و گفت:
"رابرت.."
جونگ کوک هومی کرد و از بازوی پسر کشید. او را با زور روی کانتر خم کرد و پارچه مزاحم را کنار زد.
"اون..یه امگای نر؟"
خنده کوچکی کرد و دو تا از انگشتانش را روی سوراخ پسر کشید.
"ولم کن"
صدای خفه و بغض دار پسر او را به خود آورد.
چه غلطی میکرد؟خیانت به امگایش؟
با سرعت تلو تلو خوران از روی صندلی برخاست و رو به بارمن گفت:
"اماده اش کن و بفرستش پایگاه.."
و سپس از در بار بیرون زد.
______

"درد دارید؟"
صدای پرستار خواب چشمانش را پراند.
"نه"
پرستار پوفی کشید و پس از تنظیم سرم از اتاق خارج شد.
تهیونگ نگاهی به آسمان تاریک کرد.
"الهه ماه...این حقمه؟"
با صدای در به سوی در برگشت اما با دیدن جونگ کوک به سرعت سرش را به سوی مخالف برگرداند.
"گمشو بیرون"

جونگ کوک پوفی کشید و روی صندلی کنار تخت ولو شد.
"کارینیو"
تهیونگ لبانش را بهم فشرد تا دوباره خام صدای خش دار و خسته جذاب آلفا نشود.
"نشنیدی چی گفتم آلفا جئون؟برو بیرون"
جونگ کوک پوزخندی به لجبازی او زد و رویش خم شد.
نفس داغش را روی لبان نیمه باز تهیونگ رها کرد.

"برو اونور..بوی گند الکل میدی"
جونگ کوک مستانه خندید و با مظلوم نمایی و لب های جلو آمده  گفت:
"اما من از درد عشق تو مست کردم"
تهیونگ با اینکه در دلش پروانه ها شروع به رقص کرده بودند ایشی کرد و تلاش کرد او را کنار بزند.
جونگ کوک به چهره کیوت و لجباز او خندید و به ناگه لبانش را روی لبان او کوبید.
"کارینیو..فکر نمیکنی من از شیرینیت بمیرم؟"
تهیونگ با چشمان گشاد شده  به او خیره شد.

"من بابت این اتفاق متاسفم..و بهت قول میدم هرگز دیگه تکرار نمیشه کارینیو...میشه آلفا  رو ببخشی؟"
تهیونگ نگاه خیسش را به او دوخت.
"آلفا رو ببخش زیباترین امگا"
تهیونگ بینی اش را بالا کشید و گفت:
"فعلا خبری از بخشش نیست..نازم رو بکش"
جونگ کوک با صدای بلند خندید اما زنگ تلفن اجازه پیشروی بیشتر را به او نداد.
تلفنش را بیرون کشید و نگاهی به شماره ناشناس رویش کرد.
"بله؟"
صدای خس خس در تلفن پیچید.
"جونگ کوکی هیونگ...بیا اینجا..لطفا"
_______

سلام عسلی های من..
میدونم پارت کوتاه بود ولی واقعا نمیتونم بیشتر از این الان بنویسم..قول میدم پارت بعدی بیشتر و جذاب تر باشه..

ممنون که حمایتم میکنید.
دوستون دارم.
night

viciousWhere stories live. Discover now