__
نفسش بالا نمی آمد. نگاه ترش هنوز قفل پیام ها بود.
با گشوده شدن در نگاه ترش بالا آمد و روی جیمین نگران نشست.
"تمومش..میکنم"
جیمین با تعجب جلو رفت و با نگرانی دو طرف بازوهای او را گرفت.
"چیشده تهیونگ؟تهیونگ من رو نگاه کن"
تهیونگ بدون توجه به او تلفن را به دستش داد و به سوی بیرون به راه افتاد.
جیمین با دیدن نام مخاطب بدون توجه به پیام ها تلفن را خشمگین روی تخت پرتاب کرد و به سوی تهیونگ دوید.
تن سستش را برگرداند و غرید:
"حق نداری..بهم گوش کن تهیونگ...یورا خواهر ناتنی حرومی یونگیه..خیلی وقته دنبال جونگ کوکه..ولی جونگ کوک حتی یک بارم نگاش نکرده..راجب جونگ کوکی که همه دنیا رو برات میکشه اونطور فکرنکن"
تهیونگ بی حس گفت:
"چرا باید تو شرکت منتظرش باشه؟"
جیمین شقیقه هایش را مالش داد و گفت:
"منشی شرکته..الانم زنگ میزنم جونگ کوک تا بیاد"
همه چیز باید روشن میشد!
___
با صدای تلفن دفترش کلامش بریده شد. هیس کوتاهی کشید و با عذرخواهی آن را برداشت.
"بله جیمین"
با شنیدن جمله ای که از دهان جیمین خارج شد تنش یخ بست.
با وحشت از روی صندلی اش برخاست و بدون کلامی جلسه را لغو و تعطیل کرد.
از اتاق خارج شد و با خشم به سوی یورایی که با بیخیالی در حال مکالمه با کارمند بخش بی بود رفت.
بدون مکث سیلی محکمی بر گونه او کوفت.
یورا با ناباوری و چشمان اشکی به او خیره شد.
"جون..جونگ کوکی.."
جونگ کوک فریاد کشید:
"من رو با اسم صدا نزن هرزه پاپتی..کی بهت اجازه داده رئیست رو به اسم صدا بزنی؟"
یورا با من و من نگاه اشک بارش را به جونگ کوک دوخته بود.
"برو کلیسا و عین سگ دعا کن این احمقانه ی دروغی که راه انداختی رو همسرم باور نکنه وگرنه زندگیتو به آتیش میکشم"
و بدون توجه به کارمندانی که مانند دم عصایی های فضول در حال تماشایشان بودند فریاد کشید:
"برید سر کارتون مفت خورا"
و با قدم های خشگمین شرکت را ترک کرد.
.
.
.بدون توجه به هیچکدام از نگهبانان تنها به سوی عمارت میدوید. با ورود به سرسرای غرق در سکوت توانست تهیونگ را ببیند که بی هیچگونه حرکتی بر روی مبل نشسته بود و زمین را با نگاهش میبلعید.
"کارینیو"
جیمین با شنیدن صدای جونگ کوک به سرعت از آشپزخانه خارج شد.
"جونگ کوک اون میخواد بره"
"چی؟"
جونگ کوک عصبی به سوی تهیونگ بی حسی که تنها به چشمان خشمگن او خیره بود رفت.
"جرئت نکن کارینیو..دوباره این حرف رو بزنی..بهم گوش بده"
انگشتان یخ زده تهیونگ را میان انگشتان گرم و لرزانش کشید.
"کارینیو اون دخترتنها هدف اذیت و آزار منه..کارینیو من هیچوقت بهت خیانت نکردم و نمیکنم"
تهیونگ پوزخندی زد و گفت:
"ثابتش کن"
جونگ کوک برگشت و با چشم به دنبال تلفنش گشت و آن را روی میز یافت.
آن را برداشت و به سرعت چند کلیک ساده انجام داد و اینک تصاویر ضبط شده دروبین مداربسته جلوی تهیونگ باز بود.
"از دو شب قبل تا همین الان رو روی دور تند ببین"
تهیونگ انگشتان یخ زده اش را جلو برد و شروع به دیدن کرد.
با رسیدن به شب پیش آن را نگه داشت و گفت:
"اون پسر کیه تو دفترت؟"
جونگ کوک روی پسر دقیق شد. پسری که درحال بوسیدن یورا بود.
"یوجین؟"
___
صدای هق هق هایش اتاق را پر کرده بود.
سر دختر را در آغوش کشید و گفت:
"گریه نکن دخترکم..زندگیشو جهنم میکنم برات..منتظر باش جئون"
__
تهیونگ نگاه مشتاقش را به جیمین که همراه کاسه پفیلا می آمد داد.
"هیونگگگ..تندتر بیا دیگه"
جیمین چشمی چرخاند و روی مبل نشست اما هنوز کاسه پفیلا را به تهیونگ نزدیک نکرده بود که بوی کره شان تهیونگ را از جا پراند.
تهیونگ به سرعت دستش را جلوی بینی و دهانش قرار داد و به سوی سرویس دوید.
جیمین با تعجب نگاهش را به کاسه دوخت.
صدای عق زدن های تهیونگ جونگ کوک را به اتاق کشانیده بود.
"چیشده هیونگ؟"
جیمین با نگاه بهت زده ای لب زد:
"فکر کنم بارداره"
___
های گایز..
اینم از این پارت.
میدونم کوتاه بود.
اما متاسفانه دغدغه هام زیاده و نمیتونم بیشتر بنویسم فعلا..
راستی یه اتک خفن داریم که تا فردا آماده میشه.
دوستون دارم
night
YOU ARE READING
vicious
Fantasy[تکمیل شده]کیم تهیونگ دانشجوی ترم اولی حقوق از روی کنجکاوی برای تماشای دادگاه جئون جونگ کوک که بهش اتهام قاچاق مواد زده شده میره و اونجا با یه حقیقت شاید ترسناک رو به رو میشه. جئون جونگ کوک جفتش بود! ___ _مامان متاسفم اما من عاشق یه خلافکار شدم. __ ...