Part2

37 11 2
                                    

با رسیدن به ساختمون بلند هتل مجللی که در مرکز سئول واقع شده بود از ماشین پیاده شد و ماشین رو به فرد خدمتگذاری که گوشه ای ایستاده بود سپرد
با ورودش نیازی به چندان توجه به اطرافش نداشت چون به لطف همخوابی های متعددی که با هرزه ها داشت زیاد به این هتل اومده بود.
پسری جوان که لباس های فرم مخصوص هتل رو داشت با دیدنش به سمتش اومد و بعد تعظیمی محترمانه به سمت طبقه بالا که رستوران بزرگ و شیشه ای هتل بود راهنماییش کرد
تهیونگ برخلاف داخل ماشین که احساس بدی داشت الان کاملا خونسرد بنظر میرسید و با چهره ای خنثی با پسر هم قدم شد
وقتی به رستوران رسید،ابروهاش از تعجب بالا رفت رستورانی که معمولا پر از ادمای شیک پوش و رنگارنگ بود
الان خالی بود و تنها صدایی که میومد موسیقی اروم زنده ای بود که گوشه ای از سالن در حال نواخته شدن بود
پسرک جوان به سمت میز بزرگی که در گوشه ترین نقطه سالن قرار داشت اشاره کرد و بدون هیچ حرف اضافه تعظیمی دیگه کرد و خواست اونجا رو ترک کنه ولی در نصف راه با حرف مرد ایستاد
نظرت درباره یه پول که اندازه چهار ماه کارکردن داخل اینجاست چیه؟_
پسرک متعجب به مرد روبه روش خیره شد
چ_چی؟+
تهیونگ رو شو برگردوند و همونطور که به سمت میز میلر میرفت پاسخ داد
اگه میخوایش فقط به پذیرش بگو کیم امشب رزورت کرده بقیشو خودشون اماده میکنن_
و بعد هم بی اهمیت به پسرک سرخ شده سمت مرد میانسال غربی که با دقت تماشاش میکرد رفت و دستشو جلو اورد
مشتاق دیدار میلر_
مرد هم به تبعیت از اون بهش دست داد و لبخندی کمرنگ زد
خوشحالم که گذرت به من خورد کیم+
میتونست متوجه طعنه داخل حرفای مرد بشه چون برخلاف گذشته که خیلی از قراداد ها و هماهنگی های لازم برای پروژه هاشو به مرد میسپرد طی این چند وقته خیلی کم همچین کاری رو انجام میداد دلیلش هم واضح بود اون الان انقدر قدرت ارتباط بالایی داشت که دیگه به مرد روبه روش نیازی نداشت اما خب این سری قضیه متفاوت بود بعد از استعفا دادن طراح قبلیش نیاز به طراحی ماهر داشت تا داخل کارش مشکلی پیش نیاد و میدونست تنها کسی که برای این کار شایستس جئون جونگکوکه و برای ارتباط گرفتن باهاش به نفوذ و رابطه دوستانه ای که میلر با جئون داشت نیاز داشت
صندلی رو به روی مرد رو کنار کشید و پرسید
جئون کجاست؟+
میلر همون‌طور که سیگار برگش رو روشت میکرد پاسخ داد
گفت بخاطر مشکلی که براش پیش اومده کمی دیرتر میرسه حتما بخاطر سفری که داشته خستس دیشب تازه از نیویورک به اینجا اومده_
البته اگر میلر میفهمید که جئون دقیقا در طبقه بالای همون هتل داخل اتاقش مشغول به کردن یکی از هرزه های موردعلاقشه چنین حرفی رو نمیزد
نیم ساعت بعد پسر جوانی با قدم های استوار و مغرورانه به سمتشون اومد بافت خاکستری تیره چسبون که تا بالای گردنش رو پوشیده بود رو همراه با شلواری مشکی به تن داشت و به لطف لباسش به خوبی عضله های برجسته و بزرگش رو به نمایش گذاشته بود و موهای نم دار نیمه بلند مشکیش که هایلایت هایی نقره ای رنگ داشت رو با کش بسته بود و در یه کلام کاملا بی نقص و دلربا پیش دو مرد حاضر شد
تهیونگ با دقت پسری که بارها رسوایی ها و افتخاراتش رو داخل مقاله و روزنامه ها دیده بود رو زیر نظر گرفت
پسر رو به روش برخلاف بدن درشتی که داشت چهره ای ظریف و خیره کننده داشت،کنار ابرو و لبش پرسینگ های براقی داشت و چشمای گرد و عمیقش بزرگ ترین زیبایی چهره پسر بود چشمایی که داخلشون برق شیطنت به خوبی مشخص بود
پسر لبخند عمیقی زد و با خجالتی دروغین گفت
بابت تأخیری که داشتم متاسفم یکم درگیر بودم_
میلر که حرفای پسر رو باور کرده بود لبخندی زد و دستشو دور شونه پسر انداخت
مشکلی نیست پسرم،بهتره جای این حرفا تورو به نویسنده موردعلاقم معرفی کنم_
و سپس به تهیونگ که در سکوت ایستاده بود اشاره کرد
ایشون همون نویسنده پرآوازه ای هستن که درموردش باهات صحبت کرده بودم ،کیم تهیونگ _
جونگکوک با حفظ همون لبخند زیبا به مرد روبه روش نگاه کرد مرد خوشپوشی که پالتویی شکلاتی بلند همراه با بافت کرم رنگی زیرش به تن داشت ،باوقار و پخته بنظر میومد
از اشنایی باهاتون خوشحالم جناب کیم.....امیدوارم همکاری جذابی رو کنار هم دیگه داشته باشیم _
تهیونگ برخلاف لبخند عمیق پسر فقط لبخندی کمرنگ تحویل پسر دادم و دستای همیشه یخ زدش رو داخل دستای گرمی که براش دراز شده بود جای داد
من هم همینطور مطمعنن قراره خوب پیش بره+
داخل حرفای هردو پسر منظور هایی عجیب پنهان شده بود بیشتر از اینکه حرفایی درمورد آشنایی و خوش آمد گویی باشه شبیه جنگ اعصابی بین هردو اونها بود این کار برای اولین دیدار عجیب بود ولی خب نه کیم ادم معمولی بود و نه قطعا جئون هردو اونها شاید بخشی از عوضی های جامعه رو نشون میدادن با این تفاوت که کیم در خفا کار های خودشو پیش میبرد و جئون شخصیت بی قید و بندشو برای همه عمومی کرده بود
بعد از مکث کوتاهی هر سه روی صندلی هاشون نشستن  به لطف نشستن اون نقاش پر حاشیه کنار میلر میتونست به چشمای دلربا پسر خیره بشه و خب براش اهمیت نداشت که پسر روبه روش چه برداشتی از این نگاه خواهد داشت
اون همیشه عادت داشت زیبایی هارو با نگاهش ببلعه و حالا پسر روبه روش یکی از همون تندیس های چشم نواز شده بود
بدون گرفتن نگاهش جام شراب سفیدی که در غیاب پسر سفارش داده بود رو در دست گرفت و چرخوند
وقتی جناب میلر بهم گفتن چهار ساله دیگه هیچ همکاری و فعالیتی با کسی نداشتید متعجب شدم.....صادقانه مشتاقم بدونم چی شد که حاضر به قبولی این کار شدین_
و بعد به ارومی از شراب مورد علاقش نوشید و منتظر واکنش پسر کوچیک تر موند طبق انتظارش پسر لبخندی زد و با چشمایی که بر خلاف لحن ارومش هیجان زده بنظر میومدند گفت:
راستش ترجیحم این بود که فقط روی کارهای گالری جدیدم تمرکز داشته باشم و به همین خاطر پیشنهاداتی که بهم میشد رو رد کردم ،اما زمانی که جان(اسم میلر)باهام تماس گرفت و گفت کیم وی معروف برای کتاب جدیدش نیاز به من داره تصمیم گرفتم قبول کنم+
تهیونگ نگاهی با دقت انداخت
و چرا من؟_
کتاب هاتون یکی از موردعلاقه های منن و یکی دیگه از دلیل هاش خودتون بودین+
حرفاش باعث تشکیل نیشخندی واضح بر روی لب های تهیونگ شد ،از اینکه پسر مقابلش کاملاً صریح و رک حرفاش رو میزد خوشش میومد
مشتاقم بدونم چه چیزی از من برات جذاب بوده_
چهره ،نوع تفکراتی که درمورد داخل مصاحبه هاتون گفتین و بیشتر از همه شایعه های جذابی که درموردتون هست+
میلر شوکه به دو پسر روبه رو که با لبخند هایی منظور دارم بهم دیگه خیره بودن نگاه کرد ،میدونست که چندان حرفی این وسط برای گفتن نداره چون از اول هم به عنوان یک رابط داخل این هنکاری حضور داشت ولی چیزی که براش عجیب بود جهت صحبت های اون دو پسری بود که داشت از مرز خارج میشد و به هیچ عنوان براش جالب نبود چون طی این چندسال هردو پسر کنارش رو به خوبی شناخته بود
اما برخلاف اون تهیونگ حتی مشتاق تر شده بود برای ادامه دادن این مکالمه
چه شایعاتی؟_
جونگکوک ابروهاشو بالا داد و کمی سمت میز هم شد
مثلا اینکه شما یک فاکر بزرگ هستید؟یا بخاطر دیک بزرگتون هرزه های مختلف براتون هرکاری میکنن؟+
و خب این حرف برابر شد با بیرون ریخته شدن شراب از دهن مرد میانسال جمع و همزمان شلیک شدن خنده های نویسنده و بعد کمی با لحنی که هنوز ته مایه هایی از خنده داشت گفت:
خوشحالم که سایز دیکم براتون جذاب بوده_
از لحن بیانش مسخص بود که حتی از قبل هم بیشتر مشتاق ادامه دادنه ولی برخلاف اون مرد میانسال غربی دیگه طاقت تحمل این حرفا نداشت همین الانشم به لطف اون دوتا تا مرز خفگی رفته بود و کت و شلوار چند هزار دلاریش به گند کشیده شده بود پس بلاخره روزه سکوتش رو شکست
نظرتون چیه بجای صحبت درمورد شایعات، درمورد همکاری که قراره چندماه باهم دیگه داشته باشید صحبت بشه؟#
یه جورایی با حرفاش داشت می‌گفت هردو خفه بشن ولی خب از نگاه ناراضی جونگکوک مشخص بود که چندان راضی از پایان دادن حرفاش با مرد جذاب مقابلش نیست و نگاه دوباره خاموش نویسنده رو نمیخواست هرچند که دیگه دیر بود چون اون چشمای کشیده این بار با نیشخند نگاهش نمی کردن
حق با جناب میلر بهتره وارد حاشیه نشیم..._
و بعد از همچی رو روتین عادی حوصله سربرش ادامه پیدا کرد و قرار اولشون که صرفاً جهت آشنایی بود به پایان رسید
پسرک جوان زمانی که با مرد نویسنده از رستوران خارج شد منتظر رفتن مرد شد ولی خب برخلاف انتظارش اون مرد بعد خداحافظی کوتاه سمت بخش پذیرش رفت و کارت یکی از اتاقا دریافت کرد
جونگکوک ادم فوضولی نبود اما مرد نویسنده عجیب براش جالب بنظر میومد ،مردی که توی نگاهش قضاوت نمیدید ،تمسخر نمیدید یا بهتره بگه داخل اون چشما هیچی دیده نمی‌شد انگار برخلاف صاحب زندشون خیلی وقت بود که مرده بودن
سعی کرد افکاراتی که در حال حواس پرتیش بودن رو کنار بزنه و سمت پذیرش رفت
زنگ روی میز رو به صدا در اورد و منتظر شد تا توجه دختر پذیرش گر که مشغول چیدمان برگه هایی بود بهش جلب بشه
دختر با دیدن فرد مقابل شوکه شد،ادمایی که داخل این هتل اقامت داشتن همگی افراد بزرگی بودن ولی با این وجود دیدن  پسر نقاشی که بخاطر فعالیت های گذشتش به عنوان مدلینگ هنوز عکسایی روی مجله داشت کمی براش اضطراب اور بود
ک_کمکی از دستم بر میاد قربان؟_
جونگکوک سعی کرد یکی از لبخند های زیباش که همیشه برای لاس زدن استفاده میکرد رو بزنه و خب از گونه های سرخ شده دختر مقابلش مشخص بود که جواب داده
راستش شما اتاقی که کیم تهیونگ داخل اقامت داره میخواستم_
و بعد دستشو بیشتر روی میز خم کرد به طوری که میتونست حتی کمی از موهای دختر رو لمس کنه
اگر میشه؟؟_
دخترک هول زده کمی عقب رفت
متاسفم ولی این کار مجاز نیست...من اجازه ندارم درمورد مهمان های دیگه به کسی اطلاعات بدم+
و من هرکسیم؟_
دختر ترسیده دستاشو تکون داد
نه نه قربان قصد توهین نداشتم فقط همچین کاری مجاز نیست_
جونگکوک هوف کلافه ای کشید ،تا الان هم به قدر کافی تحمل کرده بود
هیچوقت علاقه ای به نشون دادن قدرتش نداشت ولی دختر رو اعصاب مقابلش زیادی داشت حوصلش رو سر می‌برد
ببین خانم کوچولو کافیه با چویی تماس بگیرم و بگم یکی از کارمند های احمقش چیزی که می‌خواستم رو برام فراهم نکرده اونوقت همون رئیس عزیزت طوری از این هتل پرتت میکنه بیرون که هیچوقت گذرت حتی به خیابون های این اطرافم نخوره و بعد اخراجیت میتونی به پلیس شکایت کنی که هی منو بخاطر ناراضی بودن پسر وزیر اخراج کردن_
بعد زدن همه حرفاش نفسی گرفت و به دختر رنگ پریده از ترس خیره موند
ا_اتاق ۲۸۱طبقه ۵+
با شنیدن ادرس اتاق لبخندی بزرگ به دختر زد انگار نه انگار که کسی که تا چند دقیقه قبل داشت تهدید میکرد خودش بوده  با نگاه کرد به تگ اسم دختر  که روی لباسش زذه شده بود بار دیگه لبخندی زد و قبل از رفتنش به دخترک ترسیده گفت:
تو فرد موفق و قانون مندی حسی آلیسا ولی اینو بدون که قانون چیزی مشخصی نیست و فقط با دستای قدرتمند خلق میشه و تغییر میکنه_
و بدون منتظر پاسخی موندن سمت اسانسور رفت ولی با ورودش به اون اتاقک نیمه شیشه ای تازه درک کرد که چیکار کرده حتی خودش هم از واکنشی که نشون داده بود متعجب بود
کیم تهیونگ فرد خاصی داخل زندگیش نبود فقط قرار بود یکی از افراد سوداور این چندوقته براش باشه ولی هرچقدر هم که با گفتم این حرفا خودش رو اروم میکرد باز هم به خوبی میدونست مردی که امروز دیده براش قراره فراتر از یک همکار باشه
اون مرد خاص بود و دلیل جذب شدنش به نویسنده رو همین میدونست ،افرادی که همیشه براش اماده بودن و در دسترس بودن هیچوقت براش جالب نبودن ولی اون مرد دور از دسترس بنظر می رسید و جونگکوک خودخواهانه نزدیکی مرد رو میخواست
زود بود برای داشتن چنین تمایلاتی اون برای یک دیدار کوتاه ولی پسرک نقاش نمیتونست از سرگرمی جدیدش بگذره
به همین خاطر هم الان بی هدف رو به روی اتاق نویسنده یخی ایستاده بود
نمیدونست چه بهانه ای برای حضورش در اونجا برای مرد بیاره ولی خب مثل همیشه تصمیم گرفت در لحظه قدم برداره و بعد کوبیدن در مقابلش و دیدن چهره زیبای مرد فکری به حال بهونه الکیش بکنه
اما با شنیدن صدایی از اتاق دست بالا اومدش خشک شد
اون صدای ناله های بلندی که از اتاق میومد زیادی واضح بود
و پسرنقاش توقع شنیدنشون رو در اون لحظه نداشت ،بعد از خارج شدنش از شوک کم کم نیشخندی روی لب هاش شکل گرفت  و همونطور که از اتاق دور میشد طبق عادت همیشگی شروع به صحبت با خودش کرد
پس جناب کیم واقعا فاکر خوبیه_
و بعد اهی حسرت امیز کشید
حیف که من اونجا نیستم نویسنده کوچولو_
این که بخواد به مرد ۳۴ساله ای که ۹سال ازش بزرگ تر بود لقب کوچولو رو بده مسخره بنظر می رسید ولی از همون زمانی که اولین بار تصویر کیم ویکتور به عنوان نویسنده برتر سال دید همین واژه تو ذهنش اومد
وقتی به مرد دلیل قبولی اون پروژه گفت دروغ نگفته بود
اون مرد رو شده برای یک شب هم می‌خواست امتحان کنه و اغوا کردن اون مرد اسون نبود ولی ارزش صبوری کردن و بدست اوردن رو داشت اگه فردی که دست روش گذاشته بود کیم تهیونگ بود پس اینو هم فراموش نمی‌کرد که خودش هم جئون جونگکوک کسی که به لطف همه کارهاش لقب عروسک اغواگر رو گرفته بود

____________________________________________

بار ها فریاد زدم که به سوی من نیا باران من ولی تو به همان تعداد بار با قطره هایت به من زندگی بخشیدی با وجود اینکه میدانستی خودت به پایان خواهی رسید
Kim.V
____________________________________________


 silent eyes/KOOKV/VKOOKWhere stories live. Discover now