هنوز زیاد دور نشده بود که صدای همیشه آروم نویسنده رو شنید
_جونگکوک شی
با نگاهی منتظر سمت نویسنده ای که حالا روبه روش قرار داشت برگشت.
+بله؟
نویسنده با کمی تردید به حرف اومد.
_نظرت درباره یک نوشیدنی چیه؟
پسرک نقاش ابرو هاش رو از تعجب بالا داد و پاسخ مرد منتظر رو داد.
+فکر نمیکردم علاقه ای به نوشیدن با کسی داشته باشید
کلماتی که بیان کرد شاید درمورد پیشنهاد مرد بود ولی به طور واضحی منظور مورد نظرش رو به مرد نویسنده رسونده بود.
از طرف دیگه اینبار تهیونگ بود که متعجب و همراه با لبخندی محوی به پسر نگاه می کرد،اینکه پسر مقابلش کاملا بهش نشون داده بود که از رفتار داخل آسانسور و سرد بودنش ناراحت شده براش جذاب بود.
و خب کاملا به پسر برای آزورده بودن حق میداد چون اولین بار نبود که با رفتار هاش باعث ناراحتی اطرافیانش شده بود ولی هیچوقت براش اهمیتی نداشت که اون افراد چه فکری میکنن یا احساس بدی می گیرند.
اما اون نقاش دلربا براش فرق داشت،از همون اول که اون رو با چشمایی غمگین و آشفته دید میل عجیبی به دونستن دلیل حالش داشت اما سعی کرد مثل باقی آدما اون رو هم نادیده بگیره هرچند که این دیوار بی تفاوتی با رفتن پسر فرو ریخت و به همین خاطر برخلاف همیشه تصمیم گرفت تا برای یک بار هم که شده طرف کسی قدم بر داره.
_معمولا تنهایی نوشیدن و خیره شدن به آسمون رو ترجیح میدم ولی خب انجامش با تو بد بنظر نمیرسه
اون حرف ها در عین خوب بودن گیج کننده بودن ،برای قلب دست نخورده پسرک نقاش شبیه یک گرما بود گرمایی از جنس یک جرقه کوچیک که ممکنه حاصلش آتشی شعله ور بشه.
+پس به اتاق من بریم
مرد نویسنده سری به عنوان تأیید تکون دادن و بعد با پسرکی که نسبت به قبل گرفتگی کمتر داشت حرکت کرد
با رسیدن به اتاق بعد از زدن کارت درو باز کرد و کمی عقب رفت تا اول مرد بزرگ تر وارد اتاق بشه.تهیونگ اتاقی که از تمیزی برق میزد رو رصد کرد ،اونجا طوری بنظر می رسید که فرقی با زمان خالی بودنش نداشت و وسایل پسرک هم با نظم کامل چیده شده بود.
+اتاقت واقعا مرتب بنظر میرسه
_شلختگی برام آزاردهندست
تهیونگ روی تخت نشست و جواب پسرک که مشغول باز کردن چمدونش بود رو داد .
+پس فکر کنم اگه اتاق خواب من رو ببینی ازم متنفر بشی
جونگکوک خنده ای کوتاه کرد و جعبه ای مستطیل شکل چوبی رو بیرون اورد
YOU ARE READING
silent eyes/KOOKV/VKOOK
Fanfictionکیم تهیونگ ملقب به ویکتور نویسنده ای مشهور که بعد استفعا دادن طراحش تصمیم میگیره از پر حاشیه ترین نقاش کره کمک بخواد ولی اون همکاری فقط شروعی برای نشون دادن تاریکی های خفه شدشون بود.... بخشی از داستان 👇🏻👇🏻👇🏻 ''سخت ترین نقطه انتخاب زمان شروع ،...