تهیونگ نفس عمیقی کشید.
خوب میدونست گند زده و خوب میدونست میتونست از این هم بیشتر گند بزنه برای همین اصلا دوست نداشت با اون مرد روبه رو بشه اما فعلا باید کمی جونگ کوک رو آروم میکرد تا مطمئن بشه چی به اون ها گفته.
سرش رو بیشتر نزدیک کرد در حدی که دید درستی از پسر نداشت و آهسته با دستش دست جونگ کوک رو که نگه داشته بود فشرد :« بهم بگو بهشون چی گفتی کوک! لطفا…»
جونگ کوک مکثی کرد و کمی فکر کرد انگار داره دیالوگش رو با خودش مرور میکنه.
بعد طوری نزدیک شد که وقتی گفت:«گفتم دوست پسرمی» لب هاشون به سرعت و کوتاه اما با آرامشی نفسگیر از سمت جونگ کوک بهم برخورد کرد!
تپش قلب تهیونگ به شدت بالا رفت.
نمیدونست از برخورد ناگهانی اون فلز سردی که همیشه کنار لب جونگ کوک جا خوش کرده بود با لب هاش اینطور شوکه شد و یا از جمله ای که شنیده بود.
آهسته نیم قدم عقب تر رفت و گیج تو چشم های جونگ کوک خیره شد:« چی؟»
نگاه جونگکوک سرد شد.
انگار که واقعا بهش برخورده باشه.
سرشو خم کرد و همونطور که براندازش میکرد پرسید:«چرا؟ کسر شانت میشه دوست پسر من باشی؟»
تهیونگ همچنان متعجب بود.
حس میکرد مغزش از هر زمان دیگه ای خالی تر شده!
دوباره به لب های جونگ کوک که بدون هیچ حسی اون جملات رو بیان کرده بود خیره شد و نگاهش رو روی اون پیرسینگ که چند ثانیه ی پیش به لب هاش برخورد کرده بود متمرکز کرد و گیج زمزمه کرد:« فکر کردم از… از کیم سوکجین خوشت میاد…ولی اینو بهش گفتی؟»
چشم های جونگکوک تنگ شد اما این بار خندان بود!
لبخند به ظاهر گرمی زد.
سرش رو از جهت دیگه کج کرد و شونه هاش مثل وقتی که با جین خداحافظی میکرد بالا رفت و با هیجان پرسید:«پس واقعا فکر میکنی من گیم؟!»
تهیونگ باز هم گیج تر شد!
رفتار های پسر روبه روش هر ثانیه بیشتر بهش ثابت میکرد رو لبه ی تیغ راه میره.
نفس عمیقی کشید و آروم زمزمه کرد:« تو….نمیدونم! فقط زیبایی و استایل خاص خودت رو داری…»
مکث کوتاهی کرد و اضافه کرد:« ولی وقتی به آرورا خیره شده بودی به این فکر نمیکردم که از کیم سوکجین خوشت میاد!»
جونگکوک لبخند معصومانهای زد و کمی اونو تماشا کرد.
چطور جملاتش رو انتخاب میکرد و چطور نمیخواست جونگ کوک رو اذیت کنه.
اما قصد جئون دقیقا خلاف این بود.
به ارامی، با صدایی که از حد طبیعیش لطیف تر و شاید نازک تر بود گفت:«فکر میکنی برای بهدست آوردن آرورا باید با جین یا من بجنگی؟»

YOU ARE READING
The villain you never been
Fanfictionشروری که هرگز نبودی، جمله ای که مخاطب های زیادی رو در برمیگرفت! شاید اون مخاطب کیم سوکجینی بود که هرکاری برای حفظ خانواده ی کوچک سه نفرش میکرد و یا جئون جونگ کوکی که حتی با دیدن خانواده ی جین هم افسوس میخورد. داستان از بین پیچ و خم درخت های بامبو ،...