Rescue Angel

149 23 22
                                    

Minho
2:19 am.
Monday

بعد از خوردن ناهار و جابجا کردن کتاب های سال تحصیلی جدید که مدرسه بهش تحویل داده بود ، از خونه بیرون زد تا برای کیدو غذا ببره.
بخاطر آسم مامان‌بزرگ دیگه نمی‌تونست اون رو توی خونه نگه داره، اما دلش هم نمیومد همینجوری به امون خدا ولش کنه.
پس توی یکی از بن بست های نزدیک خونه کنار سطل اشغال براش یه خونه ی کوچولو درست کرد بود و هر روز براش غذا می‌برد تا احساس تنهایی نکنه.

به بن بست مورد نظر رسید و ظرف غذا رو روبروی پناهگاه کیدو گذاشت.

با انگشتش چند ضربه ی آروم به دیواری ی پناهگاه زد درست در همون لحظه کله ی مشکی رنگش از سوراخ پناهگاه بیرون اومد.

_سلام رفیق..حتما گرسنته مگه نه؟

لبخند شیرینی زد و ظرف غذارو کمی با دستش هل داد تا جلوی کیدو قرار بگیره و گربه رو از پناهگاهش بیرون بکشه.

کمی دمش رو به پای مینهو مالید و شروع به خوردن کرد.
مینهو با لبخند بزرگی نگاهش می‌کرد اما بهش دست نمیزد. میدونست پسر لوسش خوشش نمیاد موقع غذا خوردن نوازش بشه.

_امروز رفتم مدرسه..همشون فهمیدن من بورسیم.
ولی هیچکی مسخرم نکرد. حداقل.. رودررو نه.
البته، پچ پچ هاشون یکم آزار دهنده بود.

شاید دیوونگی به نظر می‌رسید که مینهو داشت با یه گربه اینطوری حرف می‌زد اما این کار همیشگیش بود.

مسأله این نبود که مینهو کسیو نداشت باهاش حرف بزنه یا همچين چیزی..اتفاقا فلیکس و هیونجین همیشه آماده ی گوش کردن بهش بودن.

اما اون..فقط نمی‌خواست نگرانشون کنه. میخواست اونها باور کنن همه خوبه.

میدونست کار درستی نمیکنه و دوست هاش ممکنه ازش ناراحت بشن اگه بفهمن ترجیح داده با یه گربه حرف بزنه تا اونها، اما..

مینهو فقط نمی‌خواست ارامش بینشون رو بهم بزنه. اتفاق خاصی هم که نیوفتاده بود..مگه نه؟
هر کسی که تا حالا تو اون مدرسه دیده باهاش مهربون برخورد کرده بود.
و شاید ادامه داشته باشه..؟

_یه پسر عجیب هم دیدم. باورت میشه 3 ماه از مدرسه مرخصی گرفته بود؟..تازه از اون عجیب تر چشم هاش آبی بود. آبی اقیانوسی.
ازین ابی باحالا..
تازه اسمشم اوشن بود..
خیلی باکلاسه مگه نه؟

کیدو حالا غذا خوردنش رو تموم کرده بود و گوش هاش رو به شلوار گرم کن مینهو می‌مالید.

مینهو به آرومی قهقهه زد و با نوک انگشت هاش مشغول نوازش گربه کوچولوش شد.

_ تازه..پیرسینگ هم داشت..مامانی بهش چی میگه؟..آهان.. گوشواره.
منم یدونه میخوام..
مامانی قبلا بهم گفته که درد داره و بهتره سمتش نرم. شاید اینو میگه چون خوشش نمیاد من گوش هام رو سوراخ کنم..
به نظرت عصبانی میشه اگه اینکارو کنم؟..

Ocean Where stories live. Discover now