Minho
3:17 pm.
Mondayفکرش رو هم نمیکرد که اولین روز مدرسه، دغدغش قایم کردن مواد همکلاسیش باشه.
همه جای خونه رو نگاه کرد و در آخر اون رو بین تشک و تختش چپوند.
دست هاش از اضطراب میلرزید. اون داشت مواد جا ساز میکرد!
و خودش هم نمیدونست چرا.
چرا فقط اون رو ننداخت تو سطل زباله؟.." اون مال من نیست که بندازمش دور..وقتی دیدمش بهش پسش میدم و دیگه تموم میشه.."
این پنجمین باری بود که با این جمله خودش رو قانع کرده بود.
نمیدونست چرا ولی حس میکرد اگر اون بسته رو دور بندازه تو دردسر میوفته..به ساعتش نگاه کرد.
"لعنتی! زمان از دستم در رفت.."
فقط یک ساعت از زمان ملاقات تو بیمارستان مونده بود و امروز به مامانبزرگش سر نزده بود!
به سرعت سوییشرت مشکی رنگش رو روی دورسش پوشید و حتی بند کفش هاش رو هم توی مترو بست.
وقت نداشت گل بگیره..
اما به خودش قول داد فردا حتما یدونه بزرگترش رو میگیره.طول مسیر رو موزیک گوش کرد و بعد از رسیدن به ایستگاه مورد نظر مثل فشنگ از جا پرید و به سمت بیمارستان دوید.
نیازی نبود از پذیرش یا پرستاری شماره اتاق رو بپرسه.
اون هر روز با یه دسته گل زیبا به دیدن مامانبزرگش میومد.
حتی بیشتر کادر بیمارستان هم دیگه میشناختنش..چند ضربه به در زد و وارد شد.
مامانبزرگش با دستمال سر کوچکی درحال خوردن سوپش بود.
هر روز موهاش کم پشت تر میشد و این قلب مینهو رو به درد میآورد ولی باز هم یه لبخند پر انرژی و گرم تحویل مامانی داد تا حالش از اینی که هست بد تر نشه.
_مامانی!
مامان بزرگش به محض دیدن پسر لبخند مهربونی زد و اغوشش رو برای نوه ی عزیزش باز کرد.
مینهو دست هاش رو دور کمر پیرزن حلقه کرد و پیشونیش رو بوسید.
_دلم برات تنگ شده بود!
فشار دست هاش رو کمی محکمتر کرد و خودش رو بیشتر به پیرزن چسبوند.
_ببخشید امروز گل نیاوردم.. زمان از دستم در رفت و وقت کم آوردم..
فردا یدونه بزرگش رو برات میگیرم باشه؟لحن معصومانه و امیدارم پسر قلب پیرزن رو به درد آورد. میدونست پسرش بیش از حد بهش وابستس و فکر اینکه اگر روزی مجبور باشه تو این دنیا تنهاش بزاره هر بار حالش رو بد میکرد.
_اشکالی نداره پسرم..گل هایی که دیروز گرفتی هنوز قشنگن. پژمرده نشدن..
لبخند مهربونی زد و موهای بلند پسرکس رو نوازش کرد.
و بعد با اخم ریزی بدن پسر رو از خودش فاصله داد و به چشم هاش نگاه کرد.

YOU ARE READING
Ocean
Hành độngلی مینهو دانش اموز بورسیه که تازه به سئول نقل مکان کرده و همکلاسی عجیب و غریبش نظرش رو جلب میکنه. چی میشه اگه همین همکلاسی زندگیش رو به کل از همون روز اول مدرسه تغییر بده؟.. _اوشن؟.. تا الان همچین اسمی رو توی آسیایی ها ندیده بود. شاید یه لقب بود؟.. ...