+ جیمین لطفا، همه دارن نگاهمون میکنن
- بنظرت برام مهمه بانی؟فشار کوچیکی به دستم وارد کرد و لبخند از خودراضی ای روی لب هاش نشوند.
پوست لبم رو جویدم و بخاطر نگاه خیره ی دانش آموزهایی که داخل راهرو بودن، سرم رو پایین انداختم تا باهاشون چشم تو چشم نشم.
دو هفته از اون شب رویایی میگذشت و بخاطر فشار امتحانات، دیگه نتونسته بودیم با هم بیرون بریم و تمام لمس هامون به گرفت دست همدیگه و بوسه های یواشکی داخل مدرسه خلاصه شده بود.
× اوپا؟با صدای آشنایی که به گوشم خورد و ایستادن جیمین، سرم رو بالا گرفتم و با اون دختره ی عوضی چشم تو چشم شدم.
نگاه برزخیش رو از من گرفت و به جیمین داد.
× اوپااا از کی تاحالا با جونگکوک انقدر صمیمی شدین؟به لحن لوس و حسودی واضحش لبخند کجی زدم و به جیمین خیره شدم که با چهره ای خنثی با تیر های داخل چشم هاش یوری رو هدف نگاهش قرار داده بود.
- فکر نکنم به تو ربطی داشته باشه من با دوست پسرم صمیمی ام یا نه
من رو دنبال خودش کشید و از کنار یوری بهت زده که سر جاش خشکش زده بود رد شدیم.
خنده ریزی کردم و ذوق زده از شنیدن لفظ" دوست پسر" دست جیمین رو بیشتر فشردم._ اووووه اینجارو باش
جلوی هوسوک و یونگی ای که وقتی ما رو دیدن خنده های شیطانی ای سر دادن، متوقف شدیم.
با کم رویی بهشون سلام کردم و بیشتر به جیمین چسبیدم.
هوسوک ابروهاش رو چندبار بالا انداخت و با نگاه شیطونش که خنده دار هم بود به دست های چفت شده ی من و جیمین اشاره کرد.
_ هومممم بعضیا بی خبر رل میزنن به دوستاشونم نمیگن، نه یونی؟
= ولشون کن بیبی، ما هم تا شیش ماه به کسی نگفته بودیم تو رابطه ایم، یادت که نرفته؟
هوسوک نیشگونی از بازوی یونگی گرفت و چشم غره بامزه ای بهش زد.
_ سعی دارم اذیتشون کنم، انقدر خشک و عبوس نباش!
= اخم میکنی دلم میخواد یه لقمه چپت کنم!
_ فاک، بریم دستشویی؟
= برام سا-
_ آره آره انجامش میدمبا چشم های درشت شده شاهد مکالمه غیرعادیشون بودم که صدای خنده ریز جیمین رو کنار گوشم شنیدم.
- عادت میکنی
دستم رو کشید و بدون اینکه اون دوتا هورنی متوجه بشن به سمت کلاسمون رفتیم.
داخل که رفتیم، نگاه چند نفر سمتمون برگشت که معذبانه سرم رو پایین انداختم.
هیچ وقت قرار نبود به دوست پسر پارک جیمین بودن عادت کنم!⌑⌑⌑⌑⌑⌑⌑⌑⌑⌑⌑⌑⌑⌑⌑⌑⌑⌑⌑⌑⌑⌑⌑⌑⌑⌑⌑⌑⌑⌑⌑⌑⌑⌑⌑⌑⌑⌑⌑
آقای لی درحال حرف زدن بود و من محو نیم رخ جذاب دوست پسرم.
دوست پسرم؟
فاک آره اون دوست پسرمه!
به این فکر کردم که چقدر همه چیز یهویی اتفاق افتاد...
به طور ناگهانی ورق زندگیم برگشته و رویای دو ساله ام به حقیقت مبدل شده بود.
چی بهتر از این؟با لبخند محو تماشای صورت دوست داشتنیش بودم که نیم نگاهی بهم انداخت و چشمک جذابی بهم زد.
قلبم با شدت خودش رو به قفسه سینه ام کوبید و خواستار بوسیدن پارک جیمین شد.
همونجا و همون لحظه!
بی توجه به زیاده خواهی قلبم، پشت سر هم پلک زدم که خنده اش گرفت و دوباره به جلوش خیره شد.
YOU ARE READING
𝘼 𝙎𝙞𝙡𝙚𝙣𝙩 𝙇𝙤𝙤𝙠 // 𝘒𝘰𝘰𝘬𝘮𝘪𝘯
Fanficپارک جیمین! دانش آموز ممتاز کلاس B که رویای یک مکالمه عادی داشتن با اون رو باید همراه خودم به گور ببرم... کسی که جذاب و باهوشه و همچنین محبوب دل همه ست... اما من؟ من کسی ام که هیچکس نمیبینتش... حتی پارک جیمین... کاپل: کوکمین کاپل فرعی: سُپ ژانر:...