_راجع به وضعیتش چقدر میدونی؟
= معمولا کسایی که تو بچگی یه وضعیت فوق العاده حاد میگذرونن برای عبور ازش توی ذهنشون یه مکان امن درست میکنن و بر میگردن به زمانی که غم و غصه ای نداشتن یا برمیگردن به سن قبل از اون اتفاق ... تا از اون درد و رنج فرار کنن . بهش میگن حالت امن ذهنی یا لیتل اسپیس .
_پس قضیه جنسی نیست؟
= نه البته که نه ... برای اون ... درسته که یه نمونه ی خاصه ... ولی واقعا دست خودش نیست . و خب قطعا به حدی سنش پایین هست که نخواد به رابطه و چیزای منحرفانه ی جنسی فکر کنه .
_ راهی نیست که برگرده به سن واقعیش ؟
= چرا ... اگر لیتلش فضا رو امن ببینه بزرگ میشه و به سن واقعیش برمیگرده ... ولی تا اون زمان احتیاج به یه مراقب داره ... کسی که باهاش مهربون باشه و نیازاش رو برطرف کنه .
تهیونگ کلافه موهاش رو به عقب هدایت کرد.
=خب..حالا میخوای چیکار کنی؟
_مواظبش میمونم تا هم گرگ لعنتیش جون بگیره هم خود واقعیش برگرده..
= بعدش چی ؟
_هوم؟
= وقتی خودش برگشت ...
تهیونگ بیخیالشونه ای بالا انداخت
_ وقتی گرگش بهتر شد میتونم بفهمم جفتمه تا نه ...
= اگه بود ؟
_ ردش میکنم .
با حرفش قلبش درد گرفت . اون وی احمق ...
=تهیونگ... حس میکنم نمیتونی مواظبش باشی...اگر بخوای من میتونم ببرمش پیش خودم.
_ نه ... قطعا نه .. من نمیتونم با وی درگیر بشم ... همینجوریشم داره گند میزنه .
یونگی نمیدونست باید چیکار کنه.
ولی دو راه بیشتر پیش پای دوسنگش نمیدید ؛ یا اون پسر اینقدر به دلش محبت مینداخت که تهیونگ بتا بودنش رو قبول و مارکش میکرد ، یا نفرت به حدی تو دل تهیونگ جا باز کرده بود که بتا رو رها و رد کردنش رو اعلام میکرد .
= باشه ... پس مواظبش باش ... نگاه به قد و قوارش نکن ... اون واقعا از نظر ذهنی پنج سالشه ... سعی نکن مثل یه ادم بالغ باهاش رفتار کنی ..
.
.
.
با پوخندی که بخاطر حرفای هیونگش روی لباش بود در اتاق مهمان رو باز کرد به بتایی که با بغل کردن پتو بی صدا گریه میکرد نگاه کرد ._ باز چته
+دودو...آقاهه...کوکی دودو رو میخواد...
_ اون دیگه چه کوفتیه ؟
+ دوستمه ... اقا ... لفطن ... برو صداش کن بیاد پیشم ... دودو تهنایی پیش اپا میتسه ...
دستش رو روی شقیقه ی دردناکش گذاشت و نفس عمیقی کشید .
![](https://img.wattpad.com/cover/372996539-288-k880402.jpg)
BẠN ĐANG ĐỌC
White Omega
FanfictionCupel: Vkook&...... Writer: #sakura Uploade by: Mia Genres: Bdsm, rape, angst, drama, little space, omega verse and.. Part of story: جونگ کوک پسر روستایی که به عنوان یه امگای سفید متولد میشه دقیقا جایی که امگای سفید بودن نماد بد شگونی و نحسیه! و از...