چشماش رو از هم فاصله داد و با سوزش دستش بهش نگاه کرد .
اون سوزن بود تو دستش ؟!
با وحشت بی توجه به درد نرمالوهاش توی جاش نشست و یونگی و نامجون رو متوجه کرد .
نامجون بالا تنه ی پسر ترسیده رو بغل کرد و دستش رو توی موهاش فرو کرد .
× خوبی عزیزم ؟!
+آ..آمپول..
یونگی با متوجه شدن منظور کوکی سمت سرم توی دستش رفت .
نامجون صورت اشک الود کوکی رو به لباسش چسبوند و روی موهاش رو بوسید .
× نه عزیزم ... چیزی نیست ...
یونگی با نرمی تمام سرم رو از دست پسر جدا کرد و کوکی با سوختن دستش هقی زد .
مرد اروم پشت بتا رو نوازش کرد و با صدای هیش هیش توی گوشش واردارش کرد تا اروم بگیره .
× چیزی نیست ... پسر خوب از پسش بر اومدی ...
گونش رو به لباس مرد مالید و لب زد :× معلومه که پسر خوبیه .... من برای این پسر خوب جایزه دارم .
کوکی با ذوق از بغل مرد بیرون اومد و بهش نگاه کرد.
یونگی با لبخند کیسه ای رو از زیر تخت بیرون اورد و روی پاهای پسر گذاشت .
کوکی تند کیسه رو کنار زد و با دیدن عروسکی که خیلی شبیه به دودو بود با خوشحالی لب زد
+ جوجووووو ..
نامجون از خوشحالی و ذوق کوکی خوشحال شد .
× دوسش داری ؟!
+ خیلیییی ...
× چقدر ؟
کوکی دستاش رو تا جایی که میتونست باز کرد و با خنده به نامجون نگاه کرد
+ اینقد
یونگی با لبخند سر پسر رو نوازش کرد و به نامجون نگاه کرد
= تبش قطع شده ... از تهیونگ خبری نداری ؟!
×فکر کنم خودشو تو باشگاه حبس کرده باز.
یونگی اهی کشید .
= داروشو تازه دادم ... میتونی مواظبش باشی ؟!
× هیونگ من امشب پرواز دارم ...
= عیبی نداره پس خودم میمو ...
با صدای گوشیش حرفش رو نصفه گذاشت و تلفن رو وصل کرد .= بله ... نه .. خودمو میرسونم ... حتما .
به حالت زاری به نامجون نگاه کرد .
= مریض اورژانسی دارم ...
نامجون لباش رو روی هم فشار داد .
× امشب تهیونگ نمیاد خونه ... مطمئنم ... اگرم بیاد نمیتونه کاری کنه ... این بچه جفتشه ... دارو هاشم که خورده... شبه ... میخوابه تا صبح ... اتفاقی نمیوفته .
![](https://img.wattpad.com/cover/372996539-288-k880402.jpg)
CZYTASZ
White Omega
FanfictionCupel: Vkook&...... Writer: #sakura Uploade by: Mia Genres: Bdsm, rape, angst, drama, little space, omega verse and.. Part of story: جونگ کوک پسر روستایی که به عنوان یه امگای سفید متولد میشه دقیقا جایی که امگای سفید بودن نماد بد شگونی و نحسیه! و از...