𝙿𝚊𝚛𝚝 9

58 10 0
                                    

دستاش رو مشت کرد و سعی کرد با نفسای عمیق خودش رو اروم کنه .

در اتاق رو باز کرد و با دیدن چشمای باز و ترسیده ی امگا لبخندی زد .

٫ مزاحمت شدم ؟

تند سری به دو طرف تکون داد و قطره اشکی از چشمش سقوط کرد .

٫ کاریت ندارم ... نگاه کن ... دستام خالیه .

امگا پتو رو اروم پایین اورد و سئوالی به مرد نگاه کرد .

٫ خوبی ؟

با یاداوریه دردش بغض کرده سرش رو به معنای نه تکون داد و دوباره پتو رو توی مشتش مچاله کرد .

هوسوک اهی کشید و روی صندلیه کنار تخت نشست .

٫ مسکن بهت میدم باشه ؟

پسر اروم سری تکون داد و تو بالشت فرو رفت .

٫ دیگه گریه نکن .

^ بهم دست زدن ... من ... من نمیخواستم ...

٫ تو مقصر نیستی ...

چشماش به تخته ی اطلاعات بیمار بالای تخت خورد ... نفس عمیقی کشید و با چشمای سبز به پسر خیره شد .

٫ تو به هیچ وجه مقصر نیستی ... پارک جیمین .

بینیش رو بالا کشید و با ناراحتی به مرد نگاه کرد .

^ دیگه ... دیگه جفتم منو نمیخواد ... میتونم بفهمم ...‌

هوسوک بیتاب روی تخت خم شد و بوسه ای روی پیشونی پسر زد .‌

٫ ولی من قبولت کردم .‌

جیمین با چشمای درشت شده به مرد نگاه کرد .

^چ..چی؟!

بتا فرمون هاش رو برای راحتی جفتش ازاد کرد تا یکم از دردش کم کنه . با ارامش دست سرم خوردش رو توی دستش گرفت و نوازشش کرد .

نفس عمیقی کشید و بوی چمن نم خورده ریه هاش رو به کار انداخت ... پس اون مرد درست میگفت ... گرگ بی قرار و بی جون جیمین میتونست بفهمه .. میتونست درک کنه که مرد رو به روش جفتیه که انتظار داشت ردش کنه ولی با سخاوت تمام قبولش کرده .

با چشمای براق به هوسوک خیره شد .

^ تو ... ینی ... شما ... مشکلی نداری ؟ اخه ... اخه من ..

٫ میدونم چی بهت گذشته ... هیچ کس باهات رابطه نداشته عزیزم .. فقط از سکس توی ( اسباب بازی های جنسی ) برای تحریکت استفاده کردن

جیمین با بغض لب زد :

^ن..نه...من..من

٫ هر چی دیدی توهم بوده... این کارو میکردن تا گرگتو تحریک و رام کنن ... هر چقدرم که بخوان این اجازه رو ندارن که به یه امگا دست درازی کنن .

White OmegaKde žijí příběhy. Začni objevovat