3.Confused

128 13 3
                                    

خانه‌ی ژنرال جئون
کیم نامجون فقط یک‌بار پاسورهای توی دستش رو بُر زد و بعد گفت:
- یونگی میگه مهمان داشتی. کی بود؟

کمی از جام سرخ توی دستش نوشید و همون‌طور که چشم‌های عمیق ولی خالیش رو به نامجون دوخته بود تا دغلبازی درنیاره، این‌بار جام رو کمی توی دستش چرخوند.
جونگ‌کوک- کیم...

نگاه کنجکاو نامجون بالا اومد و منتظر ادامه‌ی حرف ژنرال موند.
جونگ‌کوک- فرمانروا کیم.

پاسورها از دست نامجون سر خوردن و روی میز افتادن. جونگ‌کوک چشم غره‌ای بهش رفت و با اعصاب خردی گفت:
- نگاییدمت! اون‌ها فقط ورق‌های کتان پاسور بودن و تو با انداختنشون روی میز کریستالم ترک انداختی؟

مین یونگی اما شوکه‌تر از نامجون پرونده‌ی توی دستش رو روی زمین کنار مبل انداخت و به جلو خم شد.
یونگی- اون کیم تهیونگ بود؟

نامجون که نمی‌تونست چنین چیزی رو باور و تحمل کنه، نفسش رو عمیق بیرون داد و با چشم غره‌ای به جونگ‌کوک، نگاه سختش رو به یونگی داد:
- تو که نقاشی اون چهره رو دیده بودی.

یونگی شونه بالا انداخت و هم‌زمان با دراز کشیدن روی مبل گفت:
- ماسک زده بود.

این رو گفت و منتظر به جونگ‌کوک خیره موند تا اون جوابی بده. نامجون هم به سمت جونگ‌کوک برگشت و با تشویش گفت:
- راستش رو بگو کوک! وا... واقعا خودش بود؟

چشم‌های کوک با برق ریزی که از خودش بازتاب کرد، نشون داد که با پرده‌ی اشک پوشیده شده و بعد صدای خش‌دارش به گوش دو فردی که منتظر بهش نگاه می‌کردن، رسید:
جونگکوک- من رو یادش نبود.

نامجون روی مبل وا رفت و کلافه دستی به گردنش کشید و با فکی که جلو داده بودش به فکر فرو رفت.
به سقف زل زده بود؛ ناامید.
- پس سوکجین هیونگ هم یادش نمیاد نه؟ نمی‌تونم با کمکش هیونگم رو پیدا کنم؟

جونگ‌کوک کلافه بود.
- نه نامجون، اون گفت تا قبل از فرمانروا شدنش رو به خاطر داره و این یعنی فقط منِ کوفتی رو یادش نیست. تو، هیونگت و یونگی رو به یاد میاره.

نامجون آه کشید.
- پس چطور یونگی رو نشناخت؟
یونگی- با اسم جیکوب اونجا بودم و ماسک زده بودم.

نامجون دوباره آه کشید.
- یعنی توی پیدا کردن هیونگم کمکم می‌کنه؟

کوک ناراحت بود، اما نمی‌خواست نامجون رو الکی خوشحال و امیدوار بشه، نمی‌خواست.
جونگ‌کوک- احتمالش سی به هفتاده که هیونگت دقیقا همین زمان به دنیا اومده باشه. اما تو رو یادش میاد؟ عاشقت میشه؟ اصلا... امکان داره همدیگه رو ببینید اصال بگو ممکنه اون خون‌آشام بودنت رو قبول کنه؟

قطره اشکی از چشم نامجون چکید و لگد محکمی به میز زد که بخاطر قدرت زیادش، توی هوا به پرواز دراومد و با برخورد به دیوار، تکه‌تکه شد.
یونگی چشم غره‌ای به نامجون رفت و غرغر کرد:
- اون موقع که خون آشام نبود دست وپا چلفتی بود؛ الان که دیگه...

Promised again ( Taekook / KookV - vers )Where stories live. Discover now