After story-

215 17 15
                                    

جونگ‌کوک ژست همیشگی رو گرفته بود. درحالی که یک دستش رو به میز تکیه داده بود و پای راستش رو روی پای چپش انداخته بود، سیگاری هم بین انگشت‌های خودش داشت. نفس عمیقی کشید و به اتفاقات یک سال اخیر فکر می‌کرد.
با خودش زمزمه کرد:
‌- فکر می‌کردم وقتی تهیونگ برگرده همه‌چیز درست میشه، اما انگار اشتباه می‌کردم.

همراه دود سیگار، بزاق دهنش رو هم قورت داد و با این بهانه بغضش رو پنهان کرد.
‌- قرار بود وقتی اون میاد همه‌چیز درست بشه، ولی انگار…
‌- انگار که همه‌چیز از کنترل خارج شده؟

جونگ‌کوک با حالتی یکه خورده سر بالا آورد و با فرد رو‌به‌روش نگاه کرد. اول کمی دهنش بی‌حرف باز و بسته شد، اما بعد از چند ثانیه تونست خودش رو جمع کنه، پس لبخندی زد و گفت:
‌- هوسوک، کی اینجا اومدی؟

هوسوک لبخندی زد و گفت:
‌- همین الان از بوسان برگشتم، اومدم گزارش بدم. فردا هم میرم گوانجو؛ دوست داری با هم بریم؟

جونگ‌کوک با تردید لبش رو زبون زد و گفت:
‌- می‌خوام وقتم رو برای تهیونگ خالی کنم.

هوسوک لبخندش رو تمدید کرد و گفت:
‌- اون فعلا یا جیمین و یونگی وقت می‌گذرونه. بیا ما پیرمردها هم یه هوایی تازه کنیم.

جونگ‌کوک با شنیدن لفظ پیرمرد یاد افکار ما مالیخولیایی چند ثانیه پیشش شد و لب گزید. لبخندی زد و گفت:
‌- ولی حس می‌کنم باید یکم پیرمرد بودن رو کنار بذارم و با تهیونگ جوونی کنم.

هوسوک کمی نگاهش کرد و بعد آهسته خندید. جونگ‌کوک با تعجب گفت:
‌- چرا می‌خندی جِی؟

جِی لبخند مهربونی زد و گفت:
‌- اگه نمیای بریم گوانگجو، نظرت درمورد سر زدن به کاخ چاک کیوک گونگ چیه؟

جونگ‌کوک این‌دفعه باشه‌ای گفت و با برداشتن اورکتش، دست توی جیب برد و سمت اتاق مخفی توی اتاقش راه افتاد تا وارد دریچه‌ی تله‌پورت بشه.
هوسوک سریع دستش رو گرفت و با خنده گفت:
‌- من خونم دریچه‌ی تله‌پورتم مرد، داری کجا میری؟

جونگ‌کوک لحظه‌ای به دستی که توسط هوسوک لمس شده بود، نگاه کرد و بعد سری به تایید تکون داد. راست می‌گفت، با خودش چی فکر کرده بود؟
هوسوک دست جونگ‌کوک رو سفت‌تر گرفت و لحظه‌ای بعد، هر دو توی سرویس بهداشتی عمومی کاخ ظاهر شدن.
از سرویس بهداشتی خارج شدن و وارد کاخ شدن. هوسوک ریز خندید و گفت:
‌- وقتی اینجا ظاهر میشم دیگه نیاز نیست بلیط بخرم.

جونگ‌کوک این‌دفعه به صورت واقعی خندید و هر دو شروع به پیاده روی کردن.
کمی که گذشت، وقتی هوسوک فهمید جونگ‌کوک قصد شروع کردن هیچ بحثی رو نداره، به صورت بداهه به مکانی اشاره کرد و گفت:
‌- تو و تهیونگ اینجا با هم خاطره دارید؟

جونگ‌کوک لحظه‌ای به اون نقطه خیره شد و بعد گفت:
‌- تنها جایی که خاطره‌های قشنگ داریم، اتاق جلسات و چادر جنگ بودن.

Promised again ( Taekook / KookV - vers )Where stories live. Discover now