تهیونگ که به سالن رسید جین، هوسوک، هیونا و باقی ارتش ژنرال درحال مبارزه بودن. تهیونگ حتی وقت نکرد به نبودن نامجون فکر کنه و فقط ژنرالی رو میدید که کنار پای ژنرال افتاده بود و پای جادوگر محکم به گلوش فشرده می شد.
تهیونگ عجله نکرد. آهسته و پاورچین به سمتشون رفت. آهسته بود و جادوگر اونقدر درگیر بود که بودنش رو حس نکنه.
دست تهیونگ به گردن جادوگر رسید و در سریعترین حالت محکم زنجیری رو از گردنش کشید و گوی دارای روح به دستش افتاد.
صدایی بلند و نگران فریاد زد:
- پدر!و اون؟ تهیونگ با ناباوری نگاهش کرد. هیروتو، اون پسر ژاپنی که جونگکوک حتی به خونهش راهش داده بود فرزند جادوگر بود؟ پسری که توی یک ماه خیلی با جونگکوک صمیمی شده بود. چرا به فکر تهیونگ نرسید که با لمسش از قابل اعتماد بودنش مطمئن بشه؟
جادوگر به طرفش برگشت. گردنبندش نبود و پسرش با اخطار صداش زده بود.
گادوگر به راحتی جونش رو در خطر میدید. تهیونگ با سرعت زیادی به سمت هیونگهاش دوید و در مرکز دایرهای که اونها برای دفاع ازش ساخته بودن ایستاد تا جادوگر دسترسیای به گوی نداشته باشه.
تهیونگ به وسیلهی سایهش به تارکان پیغام رسوند تا گوی رو از اونجا ببره و لحظهای بعد نه سایهش اونجا بود و نه گوی.
جادوگر وقتی گوی رو توی دستهای فرمانروا ندید، غرش خشمگینی کرد و پاش رو محکمتر به گردن ژنرال فشرد. قلب تهیونگ با دیدن خونی که از لبهای جونگکوک بیرون ریخت فشرده شد و اشک دیدش رو تار کرد. تمام سوزش چنگهایی که بخاطر جیمین به صورت خودش انداخته بود، پر لحظهای سوخت و قلبش آتش گرفت و سوخت.
ساحرهی بیقلب مستقیم به سمت حلقهی دفاعی اونها اومد و همزمان صدای تارکان به گوش اعضای حلقه رسید:
- سعی کردم کسی رو نکشم تا بعد سرم با سایههاشون شلوغ نشه، اما راهی جز پایین کشیدنشون نداشتم و الان خیلی مشغولم. جادوگر رو به خودتون میسپارم.و در لحظهای جادوگرِ قدرتمند بود که در مقابل جونگکوِکِ نیمه مرده، تهیونگ، جین، هوسوک و هیونای خسته ایستاده بود.
افراد با داد و به دستور تهیونگ سریع سرسرا رو ترک کردن. با بسته شدن در، تهیونگ با اخم سنگین و حال بدش گارد گرفت و منتظر حملهی جادوگر شد.
رگ چشمهای جادوگر بیرون زده بود و زیر لب چیزی زمزمه میکرد. جین با صدایی که به افراد حلقه برسه گفت:
- انگار هیروتو همون پسر نامشروع پانصد سالهای بوده که توی سرزمین رویا به دنیا اومده، رکب بدی خوردیم.قیافهی تهیونگ پر از چنگ بود، کسی قدرت ضربه زدن به تهیونگ رو نداشت و وقتی که دوستهای خودش این رو میدونستن، متوجه شده بودن که باید از کامل بودن جمعشون ناامید بشن؛ از بودن جیمین در کنارشون.
گارد تهیونگ همراه اخمش سختتر شد و دستهای جین در لحظهای با جادو و معجونی مرگآور که برای همین لحظه ساخته بودش پر شد.
جادوگر نیشخندی زد و جین گفت:
- هی حرومی، از اونجایی که دیدم لیاقت نداری اونقدر زنده بمونی که تمام معحونهام رو روت امتحان کنم، از هر کدوم یه قطره توی این شیشه ریختم. امیدوارم یه روانی مبتلا به مازوخیسم باشی که از سوختن لذت ببری، وگرنه کارت سخت میشه.
DU LIEST GERADE
Promised again ( Taekook / KookV - vers )
Fanfiction(کامل شده) فرمانروا و ژنرالی که سالها قبل شروع عجیب اما عاشقانهای داشتن، حالا توی زندگی بعدیشون در کالبد یک خونآشام، و یک شکارچی خونآشام قراره به کجا برسن؟