12. Finding Enemy and ally

84 10 0
                                    

نیمه شب
تیک‌تاک ساعت و زنگی که ازش بلند شده بود، نشان از پا به نیمه شب گذاشتن این کشور بود.
جونگ‌کوک با دلخوری گفت:
- بهت گفتم باید بیشتر استراحت می‌کردی تهیونگ هیونگ. مهمونی الان شروع میشه و تو اصلا استراحت نکردی.

تهیونگ بخاطر کیوتی جونگ‌کوک و اینکه با وجود اون همه تفاوت سن بهش هیونگ می‌گفت، لبخند زد و گفت:
- من خوبم کوک، بیا فقط به اون مهمانی بریم.

کوک با آهی مبنی بر نارضایتی فقط تایید کرد و وارد اتاق کوچک مخصوص تعویض لباس شد و با غرغر مشغول پرو لباس شد.
پیراهن جونگ‌کوک، سیاه ساده‌ای بود که با شلواری مشکی تبدیل به فردی جادویی شده بود. اون مرد مصداق جملاتی مثل حتی اگر گونی بپوشه بهش میاد بود.
جونگ‌کوک لحظه‌ای با دیدن تهیونگ_که پشت بهش مقابل آینه درحال ور رفتن با موهاش بود_ ماتش برد.
تهیونگ هم که دست کمی از اون نداشت، اما خیلی سریع خودش رو جمع کرد، نیشخندی زد و با شیطنت گفت:
- چی‌شد؟ باز زدی بالا؟

جونگ‌کوک با حرص نگاه ازش گرفت و گفت:
- واقعا درک و شعورت در حد یه فرمانروا نیست. این‌طور که گفتی بخشی از زندگیت رو به یاد میاری؛ پس این چه وضعشه؟ بعدش هم تو نباید یه تعریفی، تمجیدی، کوفتی، زهرماری از من کنی؟ ببین چقدر جذابم!

تهیونگ قهقهه‌ای زد و گفت:
- من غیر از صورتت به هیچ جات نگاه نکردم؛ وگرنه فکر می‌کنی می‌تونستی جمعم کنی؟ باور کن می‌زدم بالا!

جونگ‌کوک از این طرز صحبت ابرو در هم کرد و با قهر، فرمانروای مشکی‌پوش رو نادیده گرفت و به سمت در رفت. تهیونگ مثل چسب دنبالش کشیده شد و واقعا بهش چسبید.
- هی آقای جذاب‌. هی؟ هی با توام! آخه مرد دو ساله‌ای یا دوهزار ساله؟ چرا قهر می‌کنی؟

جونگ‌کوک قیافه‌ی قهر کرده‌ش رو سمت تهیونگ چرخوند که تهبونگ سر عقب انداخت و شونه‌هاش هم در پی اون عقب پریدن تا بتونه راحت‌تر و البته جذاب‌تر بخنده. نهایتا لیسی به لب‌هاش زد و گفت:
- خیلی خب آقای جئون، اجازه میدم امشب رو شما پادشاهی کنید؛ هرچند که همیشه فرمانروای قلبمی...

جونگ‌کوک ناخداگاه خندید و تهیونگ ادامه داد:
- و البته پادشاهِ دیکم!

و جلو رفت، در رو باز کرد و بی‌توجه به جونگ‌کوک که
دست‌هاش رو سفت مشت کرده بود تا از خوابوندنش توی صورت تهیونگ جلوگیری کنه، سریع از تهیونگ گذشت. البته، ناگفته نمونه که من عاشق حرفهای کثیفم! و در رو پشت سر خودش بست. تهیونگ که فکر می‌کرد جونگ‌کوک دوباره قهر کرده، دوباره توی راه‌رو شروع به خندیدن کرد که چند نگاهی، از جمله نگاه جونگ‌کوک به سمتش برگشتن.
جونگ‌کوک ضربه‌ی کنترل شده‌ای به ساق پاش زد و تهیونگ با درد دست روی دهنش گذاشت تا خنده‌ش رو مهار کنه. درِ ۲×۲.۵ متریِ اتاق کناری باز شد و جیمین و یونگی بالاخره ازش خارج شدن.
جیمین با قیافه‌ای خنثی و یونگی طبق معمول کنار جیمین بودن، نیشش باز بود و با ساکورا لاس می‌زد.
تهیونگ با ابروهای بالا رفته به جیمین نگاه کرد و گفت:
- حالا درسته حس بویاییم ضعیفه و حتی بوی غذاهای جین هیونگ رو هم نمی‌فهمم، اما در حد شت بوی این کوفتی رو میدی.

Promised again ( Taekook / KookV - vers )Wo Geschichten leben. Entdecke jetzt