1½.seeing your again

355 27 10
                                    

همه گردی که ریزتر از غبار بود و از سقف درحال لرزش فرو می‌‌ریخت، هر ترک روی دیوار، هر نور و هر صدای این مکان به سرش فریاد می‌زدن:« تو دیگه کی هستی حرومی؟ گورت رو گم کن! تو به اینجا تعلق نداری.»
لرزش پله‌ها رو حس می‌کرد و خاکی که از سقف می‌ریخت قابل دیدن بود. هوا ترکیبی از بوی خون، سکس و عرق بود. یکی باکرگیش رو می‌‌فروخت و یکی برای اینکه بهش تجاوز شده، اشک می‌ریخت.
صورت رو از انزجار در هم فرو برد و با خودش زمزمه کرد:
‌- تقصیر خودش بود، نباید به اینجا می‌اومد.

صداش به خودش نرسید؛ چراکه دو نفر وسط سالن بزرگ و تقریبا مخروبه در حال مبارزه بودن و نه تنها بوی بدنشون مشام به نسب تیزش رو می‌سوزوند؛ بلکه حتی چشم‌هاش بخاطر دیدن اون صحنه‌ها رو به کوری بود و لحظه‌ای نمونده بود که از نعلبکیش در بیاد.
دو نفر سفت گردن همدیگه رو چسبیده بودن و عمیق می‌مکیدنش و دو نفر دیگه به طرز تهوع‌آوری در حال دستمالی کردن هم بودن.
انگار یکی از دو نفر توی رینگ برنده شد؛ چون همه سریع شروع به ردوبدل کردن پول‌ها کردن و بعضی‌ها هم که در حال دَبه درآوردن بودن، سخت کتک می‌خوردن.
با موج بزرگی از آدم‌ها به سمتی هدایت شد. گویا مبارز درحال عبور از سیل طرفدارها بود.
فردی محکم بالا پرید و به لوستر مجلل اما عتیقه‌ای که هر لحظه احتمال فروپاشیش همراه سقف رو می‌داد، چنگ زد. با صدای بلندی شروع به فریاد زدن کرد:
‌- به خونابه خوش اومدین. آره؛ خونابه! اگر به دنبال خون هستید، اوکی؛ ولی اگه برای چیز دیگه ای اومدی، شرمنده رفیق، چون حتی جنازه‌ی خالی شده از خونت هم به دست خانواده‌ت نمی‌رسه. اسم من جیکوبه، و من...

چشم‌هاش درخشید. « اون الان میگه - من قوانین رو تعیین می‌کنم- و این یعنی اون رئیسه.» مشتاق به دهانش چشم دوخت.
‌- و من اینجا مامور رییسم.

آهی کشید و عقب گرد کرد تا بره. باز هم به نتیجه نرسیده بود. صدای جیکوب هنوز به گوشش می‌خورد:
‌- نزدیک شدن به محافظ‌ها، رینگ، پول‌ها و وی‌آی‌پی‌ها ممنوع! اگر قوانین رو هم نقض کنید... خب اشکال نداره؛ فقط باید یادآور بشم که با اردنگی از اینجا بیرون می‌اندازیمتون؛ طوری که که استخوان‌هاتون از تپلی کونتون بزنه بیرون.

و بی‌مزه خندید و ادامه داد:
‌- که شاید ضربه کونی بشید.

و کمی بلندتر ادامه داد:
- این شامل لیتل بوی و لیدی‌ز هم میشه.

هوفی از حجم زیاد سروصدا کشید و سعی کرد از اون راه روی تاریک عبور کنه. دوباره صدای نحس جیکوب به گوشش خورد:
- تنها مبارزی که امشب درخواست مبارزه با یونگِ لاشخور رو داده، کسی نیست جز...

یکدفعه جمعیت با هیجان فریاد کشید و اون با صدای بلندتری داد زد:
- مارک!

جیغ شادی و صدای تشویق ها دوباره به هوا رفت و باز هم همه مشغول ردوبدل کردن پول‌ها شدن. باز صدای جیکوب، این‌دفعه از دورتر به گوشش رسید:
- خب معلومه که امشب کی برنده است. بله، درست حدس زدید؛ یونگ. منتها نمی‌دونم چرا بعضی‌ها احمقن و هنوز روی مارک شرط می‌بندن. به هرحال، امشب کل پول‌ها برای شماست. برنده‌ی اصلی هم جایزه‌ش دیدار با رئیسه. کسی داوطلب نیست، نه؟

Promised again ( Taekook / KookV - vers )Tempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang