صبح روز بعد؛
قرارگاهیونگی با تعجب به تهیونگ و جیمین نگاه میکرد. درکشون نمیکرد؛ به هیچ عنوان. گوشهی پایینی گوشش رو خاروند و گفت:
- میخواید تمرین کنید؟هردو سری تکون داد و یونگی با اشاره به وسایل توی حیاط گفت:
- میتونید از هر کدوم از وسایل که نیاز دارید، استفاده کنید. بعد از یک ساعت میتونید برای تعیین سطح بیاید و بعد با افراد کُند تمرین کنید. میتونید برید.و خودش خیلی جدی به سمت افرادش به راه افتاد.
بعد از رفتن یونگی، جیمین خیلی سریع روی یکی از دستگاهها نشست و تهیونگ نشسته به دیوار تکیه داد. اونها تصمیم گرفتن به جای نشون دادن سطح خودشون فعلا صامت بمونن؛ هم به دلیل سنجیدن سطح افراد یونگی، هم چون احتمال وجود جاسوس رو میدادن. خیلی مهم نبود که مرموز به نظر برسن، اما این به نظر جیمین جذابتر بود.
تهیونگ چشمهاش نیمهباز بود و چون همیشه به خواب خرگوشی میرفت، کسی از بیدار یا خواب بودنش خبر نداشت. جیمین هم حالت سختی به خودش گرفته بود؛ اما سعی کرده بود بدنش رو ریلکس کنه و به حرف جین که گفته بود « سعی کن ایندفعه توی شلوغی تمرکز کنی » عمل کنه. جیمین سعی کرد سخت تمرکز کنه و با کشیدن نفسهای عمیق از سر تا آخرین انگشت پاش رو ریلکس و آزاد کنه.
در عمق افکار بود، عمق مغز خالیش. نفس عمیق دیگهای کشید و خواست کاملا صداهای اطرافش رو محو کنه؛ اما صدایی از فرسنگها دورتر، توی سرش اکو میشد.
«بکش کنار!»
دوباره نفس عمیق و درگیر شدن قفسهی سینهش.
«بکش کنار...»
دندونهاش رو روی هم سایید و انگشتهاش بخاطر عدم تمرکز تکون خورد.
«گفتم بکش کنار دخترهی کبریتی!»
پرههای بینیش باز و بسته شد و وقتی با عصبانیت چشم باز کرد، یکی از کارآموزهای هیکلی یونگی رو دید.
چشم چرخوند و با ندیدن یونگی فهمید کارآموزها چشم استادشون رو دور دیدن. سعی کرد بیمحلش کنه و دوباره چشمهاش رو بست؛ اما اینبار لمس شد و با ضربهی محکم اون فرد روی زمین فرود اومد.
- بهت گفتم از روی اون دستگاه گم شو عوضی، میخوام باهاش تمرین کنم.جیمین نگاهی به تهیونگ انداخت و وقتی دید خیلی ریلکس همون ژست قدیم رو داره، فهمید برای هرکاری خود مختاره، پس با عصبانیت به سمت اون فرد برگشت و گفت:
- مگه نمیدیدی داشتم ریلکس میکردم؟ از این دستگاه سهتای دیگه توی این محوطه هست.پسر مقابلش نیشخندی زد و گفت:
- تا جایی میدونم برای تمرین اومدی نه ریلکس کردن. نظرت چیه بیای و نشون بدی من میتونم این دختر کبریتی رو با یه ضربه ناکاوت کنم؟جیمین خندهی عصبیای کرد و گفت:
- نظرت چیه تبدیل به دختر کدوییت کنم؟ یه کدوی بدون دیک؟اخمهای پسر توی هم رفت و جیمین قهقهه زد.
جیمین- البته دختر نمیشی اونموقع؛ چون هیچ دخترانگیای نداری.
![](https://img.wattpad.com/cover/373478283-288-k487464.jpg)
ВИ ЧИТАЄТЕ
Promised again ( Taekook / KookV - vers )
Фанфіки(کامل شده) فرمانروا و ژنرالی که سالها قبل شروع عجیب اما عاشقانهای داشتن، حالا توی زندگی بعدیشون در کالبد یک خونآشام، و یک شکارچی خونآشام قراره به کجا برسن؟