یک روز مانده به مهمانی بزرگ تایوان
دوهفته گذشته بود. زمانِ جیمین، هوسوک و هیونا در ظاهر به خواندن ذهن داوطلبان ومپایر سفید شدن گذشته بود. یونگی طبق روتین، روزها رو به آموزش دادن افرادش و شبها رو در خونابه میگذروند. جین صبح تا ظهر، عصر تا شب و نیمه شب تا گرگومیش رو بین معجونهاش میچرخید و نامجون بین دانشگاه و بخش اداری کمپ در رفتوآمد بود. تهیونگ با حریف آزمایشی خودش، یونگی وقت میگذروند؛ چون حتی بهترین انسانها هم از پس اون برنمیاومدن. جونگکوک سخت مشغول بررسی افراد توی مهمونی و تحلیل دوست و دشمن بود و این وسط سه چیز برای خون آشامها مجهول مونده بود.یونگی پشت سرش رو خاروند و داد زد:
- چرا؟ دقیقا چرا جیمینی که دم از بیدین بودن میزد، یه هفته است شب و روز توی کلیسا لهله میزنه؟نامجون هم طیق عادت فکر کردن همیشگیش فکش رو جلو داد و گفت:
- داره به صورت مخفیانه روی یه سِحر یا شاید یه معجون کار میکنه که برام حرفی ازش نمیزنه. نمیتونم سر از کارش دربیارم.جونگکوک هم با جدیت آرنجهاش رو به زانوهاش رسوند و نگاهش رو به جایی بین یونگی و نامجون دوخت، گفت:
- تهیونگ مدتیه دنبال یه شخص میگرده و از خونآشامها به تبدیل شوندههای گرگ، از اونها به پریها و بعد از اونها به پریهای دریایی رسیده. قصدشون هرچی که باشه، با هم کار میکنن.چهار بامداد؛
پشت بام برج جئوننامجون صاف ایستاد، دستهاش رو توی جیبش فرو کرد و گفت:
- فردا صبح باید حرکت کنیم.یونگی با بداخلاقیای که از ناامیدی نشات میگرفت گفت:
- درسته. فردا، یازده صبح پرواز ماست و من هنوز حتی اون پارک جیمین خواستنی رو نبوسیدم. قبلا تا یه نفر
میخواست جواب مثبتش رو بده، من داشتم برای راند چهارم به فاک دادنش خون می نوشیدم؛ ولی الان...طوری که انگار به حال خودش خیلی تاسف میخوره و حس کرده که دیگه تواناییهای قبل رو نداره، سکوت کرد و چشمهاش رو بست. جونگکوک سعی کرد با نفس عمیقی خندهش رو کنترل کنه و گفت:
- جین گفته فردا صبح میتونین توی خونهی اون
انجامش بدین؛ چون با وجود جادوها رایحهی تو روی بدنش قویتر میشه. ما با پرواز یازده صبح میریم. برای شما دو نفر، برای پرواز بعد بلیط گرفتم. اون ساعت از روز، جین توی قرارگاه میمونه؛ پس ببینم این همه که ادعای فاکر بودن داری چیکار میکنی.نامجون سریع گفت:
- اونها مشکوکن. جین به غیر از جادوهای اصلی که همین دیشب کارشون تمام شد، داره روی یه جادوی دیگه کار میکنه و اصلا اجازه نمیده کسی وارد اتاق کارش بشه.جونگکوک هم به یاد حرفهای چند ساعت پیششون، دوباره موضوعی که ذهنش رو مشغول کرده بود، بیان کرد:
جونگکوک- و من هنوز از ذهنم بیرون نرفته که تهیونگ با اینکه از آب بدش میاد، اما برای پیدا کردن یه پری دریایی به دریا رفت.
ESTÁS LEYENDO
Promised again ( Taekook / KookV - vers )
Fanfic(کامل شده) فرمانروا و ژنرالی که سالها قبل شروع عجیب اما عاشقانهای داشتن، حالا توی زندگی بعدیشون در کالبد یک خونآشام، و یک شکارچی خونآشام قراره به کجا برسن؟