یک هفته بعد؛
پایگاه کمپ پنج، کرهی جنوبی
جونگکوک با خستگی چشمهاش رو مالید. سر پا ایستاد و رفت تا به اتاقی که متعلق به جسمهای جیمین و تهیونگ بود سر بزنه.
تهیونگ و جیمین هیچ کدوم برنگشته بودن. تهیونگ خون زیادی از دست داده بود که قابل جبران نبود و علایم حیاتی جیمین همچنان درحال افت بود.
هیچکس جز سران کمپ پنج از مارک مرگ تهیونگ مطلع نبود و موضوع مرگ عدهی زیادی از خونآشامها با پودر و خاکستر شدن، توسط نامجون به جادوگر نسبت داده شد؛ چرا که مرگ جادوگر هم به همین صورت بود و با قول نامجون مبنی بر انجام تحقیقات، کسی بیشتر از یک روز پیگیر قضیه نشد.
هرچه جونگکوک به اتاقها نزدیکتر میشد، صدای بیشتری میشنید. دیوارهایی که به نسبت صدا رو خارج نمیبردن، درحال تولید صدا بودن و این میزان سروصدا ندا از موضوع خوبی رو نشون نمیداد.
دعوا؟ اون هم توی پایگاه جئون جونگکوک؟
نزدیکتر هم که شد، کاملا حس کرد صدا از سمت اتاق تهیونگ و جیمینه. با ترس به سمتش قدم تند کرد و دستگیره رو کشید.
دستگیره رو کشید.
دستگیره رو کشید.
دستگیره رو کشید.
با عصبانیت و نگرانی لگدی به در زد و فریاد کشید:
- این کوفتی چرا باز نمیشه؟به جون در افتاد تا بازش کنه، اما گویا جادوهای جین قویتر از چندتا لگد از سمت قویترین خونآشام بودن.
سریع کنار کشید و بدون اینکه وقت بیشتری رو تلف کنه با جین تماس گرفت. امیدوار بود جین جواب بده، چون اون الف پیر میانهی خوبی با تلفن نداشت.چند دقیقه قبل
اتاق بستری تهیونگ و جیمین
توی گلوش حس خشکی عمیقی داشت و نمیتونست کاری کنه. دلش آب میخواست، اما مغزش مدام ارور میداد و سد قرمز رنگ توی ذهنش چیزی جز آب رو طلب میکرد.
به سختی چشم باز کرد. تمام بدنش کوفته بود، حتی ماهیچهی چشمهاش. چندبار پلک زد تا دید واضحتری داشته باشه. هرچیزی که میدید توسط یه هالهی قرمز رنگ احاطه شده بود و این عصبانی و غیرقابل کنترلش میکرد.
سعی کرد سر پا بایسته تا بتونه آب پیدا کنه، اما نفهمید چیشد که بلند شدنش باعث سرگیجهای عمیق و شدیدتر شدن سردردش شد.
حس داغی چیزی که از شکمش میگذشت و پایین میرفت باعث غلبه بر سرگیجه شد و عزمش رو جزم کرد تا نگاه گیجش رو پایین بیاره.
بدنش باندپیچی شده بود و حالا خونریزی داشت؟ کِی اینقدر عمیق مجروح شده بود؟ با دردی که توی بدنش پیچیده بود، پردهی قرمز رنگ از نگاهش کنار رفته بود و میتونست همهجا را واضح ببینه. اون موجود نحیف روی تخت کناری که صورتش لحظه به لحظه بیشتر به کبودی میوزد کی بود؟ روی صورت پسر دقیق شد و لحظهای با دقیق دیدنش حس کرد رنگش پریده. اون جیمینش بود؟ وقت نگاه کردن به دستهاش رو نداشت، اما همین حالا هم میدونست چه لرزش واضحی دارن.
ساعد جیمین رو گرفت و با ترس تکونش داد.
- جیمین! جیمین؟ هیونگ...پردهی اشک سد قویای برای دیدن جیمین بود و نمیتونست بفهمه حال جیمین چطوره. همچنان جیمین رو تکون میداد که دستی محکم به ساعدش چنگ
زد و به شدت فشردش.
محکم چشمهاش رو روی هم فشرد تا از شر اشکها خلاص بشه. با خوشحالی به جیمین نگاه کرد و بیرمق خندید. از به هوش اومدنش خوشحال بود.
دست جیمین رو نوازش کرد. بیش از حد سرد بود. با نگرانی به جیمین نگاه کرد. صورتش رنگ پریده و چشمهاش قرمز بود.
هالهای از ترس چشمهای تهیونگ رو در برگرفت.
جیمین تبدیل شده.
YOU ARE READING
Promised again ( Taekook / KookV - vers )
Fanfiction(کامل شده) فرمانروا و ژنرالی که سالها قبل شروع عجیب اما عاشقانهای داشتن، حالا توی زندگی بعدیشون در کالبد یک خونآشام، و یک شکارچی خونآشام قراره به کجا برسن؟