❣𝒫 ⁷: 𝓣𝓱𝓮 𝓱𝓾𝓰❣

69 18 8
                                    

‧͙⁺˚*・༓☾ Pt⁷: The hug ☽༓・*˚⁺‧͙

_با انیمیشن موافقی؟

پسرک نیم نگاهی به تهیونگ انداخت. با فکر  کردن به چیزی که تهیونگ گفته بود، به یاد آخرین کارتونی که تماشا کرده بود افتاد. اگه درست به یاد داشت اسمش شرک بود. چشم هاش با یاداوری کارکترهای اون انیمیشن برقی زد. سرش رو به نشونه موافقت تکون داد.

_باشه پس صبر کن تا جدیدترینش رو انتخاب کنم. اتفاقا هفته گذشته انیمیشن پونی کوچولو اومده بود. احتمالا بتونم پیداش کنم.

پسرک اخمی کرد و سرش رو به نشونه مخالفت تکون داد. چون محض رضای خدا، کی پونی کوچولو رو نگاه میکرد؟ تهیونگ با تعجب به پسر نگاه کرد. از نظر خودش اون بهترین انیمیشن برای تام محسوب میشد ولی انگار تام نظری عکس اون رو داشت.

_میخوای تو انتخاب کنی؟

تام با شادی لبخند بزرگی زد و سرش رو به نشونه موافقت تکون داد.

تهیونگ با دیدن شادی تام، لبخندی زد. به مبل پشت سرشون که دقیقا مقابل تلویزیون بود اشاره کرد.

_بیا اینجا بشین. لیستشون رو از توی نتفلیکس برات میارم تا چیزی که دوست داری رو انتخاب کنی.

هردو با هم روی مبل های راحتی با فاصله نسبتا کمی از هم، نشستن. تهیونگ کنترل تلویزیون رو برداشت و بعد از بالا اوردن لیست مورد نظرش، اون رو به طرف تام گرفت.

_هرچی دوست داری انتخاب کن.

تام که فکر نمیکرد تهیونگ واقعا بهش کنترل رو بده، با تعجب اون رو از دست مرد گرفت. لبخندی متحیر به لبهای سرخش نشوند. با چندبار امتحان کردن دکمه های مختلف نحوه عملکردشون رو متوجه شد و با سرعت بیشتری لیست رو بالا و پایین میکرد. بعد از حدود دقایقی طولانی که به جز صدای نفس های ارومشون چیز دیگه ای به گوش نمیرسید، تام با ناگهانی به زبون اوردن کلمه ای با صدای نسبتا بلند، باعث شد تهیونگ بدون توجه به تلویزیون که بنر انیمیشن شرک رو نشون میداد، توی شوک فرو بره و طوری که انگار به گوش هاش اطمینان نداره به طرف پسر برگرده.

_همین!

گردنش به خاطر یهویی چرخونده شدنش، صدای تق تقی از خودش ایجاد کرد. پسرک بیچاره که خودش هم از حرف زدنش ترسیده بودو دستش رو جلوی دهانش گرفته بود، با دیدن واکنش تهیونگ، وحشت زده بهش خیره شد. میترسید به خاطر حرف زدن تنبیه بشه. هرچند که روز قبل وقتی ازش خواسته بود تا برق رو خاموش نکنه تهیونگ بدون هیچ حرفی، درخواستش رو قبول کرده بود اما الان با دیدن چهره متعجب تهیونگ، باز هم نتونست جلوی ترس خودش رو بگیره.

تهیونگ با خوشحالی که با تحیر مخلوط شده بود، درخواست کرد:

_لطفا بگو که گوش هام اشتباه نشنیدن.

❣𝑻𝒉𝒂𝒕 𝑭𝒖𝒄𝒌𝒊𝒏𝒈 𝑺𝒎𝒊𝒍𝒆❣𝑽𝒌𝒐𝒐𝒌𝒎𝒊𝒏حيث تعيش القصص. اكتشف الآن