❣𝒫 ⁶: 𝓖𝓪𝓻𝓭𝓮𝓷❣

64 19 0
                                    

‧͙⁺˚*・༓☾ Pt⁶: Garden ☽༓・*˚⁺‧͙

_اینجا یه باغ خیلی کوچیکه. هر از گاهی بهش سر میزنم. نمیدونم ممکنه تا کی مهمون من باشی، اما تا اون لحظه، امیدوارم دوست داشته باشی که از گلهاش مراقبت کنی. اگه خواستی میتونی بهم بگی تا گل‌های بیشتری رو برات بکارم.

و باز هم دروغ. درسته که تهیونگ حسابی از باغچه‌ش مراقبت میکرد اما باید تو نقشش فرو میرفت و این یعنی باید دروغ بیشتری سرهم میکرد. دروغ‌هایی که یکی پس از دیگری به پسر میگفت، قرار بود از تعداد انگشت شمار، بیشتر بشه. امیدوار بود حقیقت هرگز فاش نشه.

کنار تام، به ارومی قدم برمی‌داشت. باید باهاش صحبت می‌کرد.

_تام!

تام از حرکت ایستاد و منتظر به تهیونگ نگاه کرد.

_چرا حرف نمیزنی؟

ابروهای تام درهم فرو رفتن. نگاه از مرد گرفت و حواسش رو معطوف گیاه‌ها کرد. تهیونگ در اون لحظه لازم می‌دید که موقعیت پسر رو براش واضح تر کنه و اینطوری ازش بخواد که باهاش صحبت کنه. پس مقدمه کوتاهی که از قبل تمرین کرده بود رو دیکته کرد.

_من توضیحی بابت عوض شدن خونت ندادم. متاسفم. من یه ستوانم. ماه گذشته، وقتی داشتم یکی از پرونده های ناموفق سال گذشته رو بررسی میکردم، متوجه سرنخ‌هایی شدم که کسی متوجه اون ها نشده بود. بعد از به دست گرفتن اون پرونده، تونستم تو رو پیدا کنم؛ البته این خیلی خلاصه ست ولی باقی موارد محرمانست. روز گذشته عملیات انجام شد و تو رو آوردیم به این خونه. خونه‌ی منه ولی بهش خونه امن هم میگیم چون هیچکس نمیتونه بهش نفوذ کنه. تا زمانی که خانواده‌ای یا سرپناهی برات پیدا شه همینجا میمونی.

تهیونگ لبخندی به لب نشوند و ادامه داد:

_پرونده تو بسته شد. اما به جاش پرونده دیگه ای باز شد. از طریق عملیاتی که برای نجاتت ترتیب داده بودیم، به سرنخ هاس جدیدی رسیدیم که ما رو به شخصی که پشت تمام این‌ها بوده رسوند. البته فقط به یه اسم رسیدیم. دو روز دیگه، قراره من به اون پرونده رسیدگی کنم و از اون لحظه به بعد، اطلاعاتی که داری مهمه تام! می‌خوام کمکم کنی. می‌خوام باهام حرف بزنی و درمورد ایان بهم بگی. نیاز دارم حرفات رو بشنوم تا اون فرد رو شناسایی کنم. اگه زودتر پیداش نکنیم، ممکنه جون ادم‌های بیشتری رو در معرض خطر جدی قرار بدیم.

تهیونگ ایستاد و شونه های تام رو گرفت. پسرک رو به آروم به طرف خودش برگردوند. لبخندش رو محکم تر به چهرش پیوند زد.

_فقط یه سوال ازت دارم. سوالی که جوابش قراره سوالهای زیادی رو ایجاد کنه و امیدوارم بهشون جواب بدی. تنها سوالی که ازت دارم اینه که چرا باهام حرف نمیزنی؟

تام به چشم‌های همیشه خمار و مطمئن مرد نگاه کرد. به فکر فرو رفت. متوجه نمیشد دلیلی که تهیونگ از اون میخواد تا باهاش حرف بزنه چیه. چظور میتونست ازش اطلاعات کسی رو بخواد که تام رو عاشقانه میپرستید؟ تام از لحظه ورودش به اون عمارت کذایی تا روز گذشته، درحال زجر کشیدن بود و تنها دلیلی که تونست اونجا آخرین قطره های هوشیاریش رو از دست نده، مردی بود که هفته ای دوبار توی اتاق خودش ملاقاتش میکرد. حتی فکر کردن به اون مرد هم باعث نقش بستن تبسم ملایمی روی لبهاش میشد. حتی اگه اجازه داشت با تهیونگ حرف بزنه باز هم اینکار رو به خاطر مستر ایان انجام نمی‌داد. هرچند که مطمئن بود هیچ خطری از جانب اون تهدیدش نمیکنه.

تهیونگ خیره به لبخند پسرک، با خودش فکر کرد که دلیل لبخندش چی میتونه باشه. اون لبخند واقعی بود یا مثل دفعه قبل برای دفاع کردن از خودش بود؟ میدونست اون پسر قرار نیست بهش جوابی بده. پس تصمیم گرفت به اتاقش برگرده و تام رو توی حیاط تنها بذاره.

_نمی‌خوام تحت فشار بذارمت. هرموقع احساس کردی که می‌تونی باهام حرف بزنی، خوشحال می‌شم صدات رو بشنوم. من برمی‌گردم. تو هم هرموقع خواستی می‌تونی برگردی بالا. می‌خوام شام پیتزا سفارش بدم. پیتزا دوست داری؟

تام به طرف تهیونگ برگشت. آخرین باری که پیتزا خورده بود رو به یاد نمی اورد؛ اما گرسنه هم نبود. با اینحال سرش رو به نشونه موافقت بالا و پایین کرد.

_پس می‌تونم ازت بخوام قبل از غذا خوردن با هم فیلم ببینیم؟

درواقع تهیونگ می‌خواست با اینکار بهم نزدیک‌تر بشن و تام بدون هیچ خجالتی رفتار کنه. هردو باهم وارد خونه شدن. تا زمان شام حداقل یک ساعتی وقت داشتن پس تهیونگ تضمیم گرفت قبل از اینکه شام بخورن، با هم فیلمی تماشا کنن ولی تو انتخاب ژانرش به مشکل خورده بود. قطعا فیلم های ترسناک رو روحیه آسیب دیده پسر تاثیر منفی میذاشتن و از طرفی فیلم های عاشقونه باعث بهم ریختن حال پسر میشدن. پس باید فیلمی رو مناسب سن و تروماهای تام انتخاب میکرد. خیلی ناگهانی به ذهنش خطور کرد که میتونن به جای فیلم، انیمیشن نگاه کنن. امیدوار بود بتونه چیزی پیدا کنه که بی محتوا باشه و فقط برای وقت گذروندن با تام عالی به نظر برسه. چیزی مثل پونی کوچولو؟!

─── ・ 。゚☆: *.☽ .* :☆゚. ───

خیلی دوست دارم به پارت‌های هیجان انگیز زودتر نزدیک بشین🥹
هرچند که ویو پایینه ولی می‌خوام شده حتی برای یه نفر هم زودتر از موعد آپلودشون کنم🫠✨️
پس لطفا عشقتون رو بهش نشون بدین تا خستگی از تن منم بیرون بره🥹✨️

کانال دیلی من:
Ravana_writer

برای اطلاع از زمان آپلودها لطفا به کانال من بپیوندین🐈‍⬛

❣𝑻𝒉𝒂𝒕 𝑭𝒖𝒄𝒌𝒊𝒏𝒈 𝑺𝒎𝒊𝒍𝒆❣𝑽𝒌𝒐𝒐𝒌𝒎𝒊𝒏Hikayelerin yaşadığı yer. Şimdi keşfedin