❣𝒫 ¹²: 𝓙𝓲𝓶𝓲𝓷 ❣

106 27 12
                                    

‧͙⁺˚*・༓☾ Pt¹²: Jimin ☽༓・*˚⁺‧͙

♤ ایان ♤

_واقعا پیداش کردی؟

مرد سیاهپوش پرسید. جاسوسی که به تازگی باهاش همکاری می‌کرد، خبر پیدا کردن پسر رو بهش داده بود.

_می‌دونیم کجاست و می‌دونیم محافظش کیه. البته بیشتر به کارآگاه می‌خوره تا پلیس یا بادیگارد. مکان محافظت شده‌ای رو انتخاب کردن. همسایه‌هاشون همگی پلیس‌ن. نفوذ کار سختیه ولی اگه با نقشه وارد عمل بشیم، خیلی راحت می‌تونیم هدف رو از اونجا خارج کنیم.

مرد سیاهپوش خنده‌ای کرد.

_فکر کردی نیاز داریم به اونجا نفوذ کنیم و مثل ادم‌رباها وارد بشیم؟ مثل اینکه من رو دست کم گرفتی کیم. من به خوبی می‌دونم چطور باید وارد عمل بشم. فقط آدرس رو بهم بده.

تا همین حالا هم خیلی صبر به خرج داده بود و بیشتر از این نمی‌خواست منتظر بمونه. می‌خواست یه مأموریت جدید راه بندازه. کاری که باید خیلی قبل‌تر ها انجام می‌داد

─── ・ 。゚☆: *.☽ .* :☆゚. ───

♧ همان زمان، خانه امن ♧

وقتی مقابل در اتاق‌هاشون رسیدن، تهیونگ دستش رو از دور شونه تام برداشت و هردو دستش رو داخل جیب‌های شلوارش برد. منتظر بود تام به اتاقش برگرده و خودش هم با یونگی تماس بگیره؛ اما تام بدون اینکه دستگیره در رو به طرف پایین فشار بده، به تهیونگ نگاه میکرد. انگار منتظر بود تهیونگ چیزی بگه.

_نمیخوای استراحت کنی؟

تام که انگار منتظر همین سوال بود، خواست جوابش رو بده؛ اما نمی‌دونست چطور باید به تهیونگ بگه که دوست‌ داره کنارش بخوابه تا با حس امنیتی که تازه پیدا کرده، به خواب بره.

_خب... می‌خوام اما...

چی باید میگفت؟ کمی این پا و اون پا کرد و در آخر، سوالی که به نظرش پرسیدنش معقول به نظر می‌رسید رو پرسید.

_میشه تو هم بمونی؟

تهیونگ انتظار داشت که تام این رو بگه پس زیاد متعجب نشد. سری به نشونه موافقت تکون داد.

_اگه تو میخوای، باشه. میمونم.

تام با لبخند غمگینی در اتاق رو باز کرد و به سمت تختش قدم برداشت. وقتی کامل روی تخت دراز کشید، تهیونگ صندلی مقابل میز آیینه رو برداشت و مقابل تام قرار داد و روش نشست. درسته خواسته تام کمی متفاوت‌تر بود و درواقع می‌خواست توی آغوش مرد بخوابه اما به همون هم قانع شد.

❣𝑻𝒉𝒂𝒕 𝑭𝒖𝒄𝒌𝒊𝒏𝒈 𝑺𝒎𝒊𝒍𝒆❣𝑽𝒌𝒐𝒐𝒌𝒎𝒊𝒏Donde viven las historias. Descúbrelo ahora